من کیستم


این متن، با حفظ تمامی حقوق، دعاگوی قلم بلقیس سلیمانی در اعتماد است.
----------------------------------------------------------------------------------------------

من «دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود. من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم. من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ می کنند.

من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش- البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند. من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط، بدهد. من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.

من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده می گذرانند.

من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.

من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.

من «...» هستم، وقتی مادر، من و خواهرهایم را سرشماری می کند و به غریبه می گوید «هفت ...» دارد- خدا برکت بدهد. من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.

من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند. من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم.- آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.

من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.

من «مامانی» هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.

من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم. نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.

من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند. دوستانم وقتی می خواهند به من بگویند؛ «گه» محترمانه می گویند؛ «علیا مخدره». من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند.

من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و...» هستم. من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده می دهد، «سلیطه» هستم. من در ادبیات دیرپای این کهن بوم و بر؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و...» هستم. دامادم به من «وروره جادو» می گوید. حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند. من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم. مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی می کند.

من کیستم؟،،

گل مولا


ای که هر خواسته ی دل ز فلک می خواهی
آنقدر راضئی از خود که کتک می خواهی

من بجز تنبلی این را چه بنامم که تو هی
خفته هر روزی و روزی ز فلک می خواهی

ای که هر روزه حوالات تو در بانک خداست
بخدائی خداوند که چک می خواهی

ای که دست تو دراز است پی آز بخلق
چه کمک کرده ای آخر که کمک می خواهی

من چه باید بکنم گر که تو درویشی، باش
بدرک هر چه تو از هفت ترک می خواهی

نان همه از قبل نیروی بازو خواهند
نان تو از رشته و بوق و دگنگ می خواهی

کلک است اینهمه در بیستمین قزن برو
تازه کارا تو چه زین کهنه کلک می خواهی



سروده ی «میرزاده عشقی»

کاتالوگی برای تمام فصول


نام: زن.
معروف به: بانو.
شغل: خانه دار.
فعالیت: خرید روزانه، تربیت بچه، پختن غذا.
مهارت: استفاده همزمان از دو گوشی تلفن، خرد کردن کلیه ی ظروف به هنگام دعوا با شوهر، پختن کوفته ی تبریزی.
سرگرمی: دشمنی با فامیل شوهر، درددل کردن با زنهای همسایه، درست کردن گل چینی، امتحان انواع رژیم های لاغری.
وسواس فکری: درس بچه، چربی دور شکم.
ورزش: پیاده روی.
آرزو: سرویس پیرکس سه میلیون تومنی.
شرایط استفاده: زحمتکش و سرد مزاج باشید.

________________________________________

نام: زن.
معروف به: حاج خانم.
شغل: خانه دار.
فعالیت: شرکت در نماز جماعت و جلسات مسجد، تربیت بچه، پختن غذا.
مهارت: استفاده همزمان از دو گوشی تلفن، رسیدن به ضریح امام/امامزاده در کمتر از یک دقیقه، نگه داشتن چادر با دو الی چهار دندان.
سرگرمی: ختم مفاتیح الجنان، جمع آوری احادیث مشکوک، دوخت چادر نماز، تذکر به دختران جوان جهت حفظ حجاب.
وسواس فکری: امر به معروف و نهی از منکر، پیدا کردن دختر محجبه برای پسر فلانی و بالعکس.
ورزش: --
آرزو: ظهور آقا امام زمان.
شرایط استفاده: خشکه مذهب و ریشو باشید.

________________________________________

نام: زن.
معروف به: دختر خوب.
شغل: منشی/معلم زبان/غیره.
فعالیت: رفتن به سر کار، شرکت در کلاسهای اعتماد به نفس، تمرین آشپزی.
مهارت: استفاده همزمان از دو گوشی تلفن، تبدیل هندوانه به قو/سبد گل/کالسکه، مطالعه ی کلیه ی کتابهای م.مودب پور و شرکا.
سرگرمی: غیبت، آمار گیری، مطالعه ی مجلاتی چون زن روز/خانواده/الخ، شرکت در مهمانی ها و مجالس عقد و عروسی.
وسواس فکری: مش موها، حرف مردم.
ورزش: ایروبیک.
آرزو: شوهر پولدار.
شرایط استفاده: ترتمیز و اهل ازدواج باشید.

________________________________________

نام: زن
معروف به: جیگر.
شغل: ****/*******/***..**.
فعالیت: دلبر بودن، پول خرج کردن، پارتی رفتن.
مهارت: استفاده ی همزمان از دو گوشی تلفن (هنگام آرایش کردن)، بستن بیگودی به هنگام خواب شبانه، لاک زدن ناخنهای دست راست عین دست چپ.
سرگرمی: آرایشگاه رفتن، تمرین حالات صورت توی آینه، دیر کردن، بازی با دل مردم.
وسواس فکری: پول، مانیکور ناخنهای پا.
ورزش: دراز کشیدن کنار استخر.
آرزو: خیلی چیزا.
شرایط استفاده: پولدار و اهل حال باشید.

________________________________________

نام: زن.
معروف به: نابغه.
شغل: هنوز دانشجو.
فعالیت: مطالعه، اختراع، پابلیش پیپر.
مهارت: استفاده ی همزمان از دو مانیتور مستقل، عدم استفاده از هر گونه لوازم آرایشی، بلند نکردن سر به مدت ده ساعت و بیشتر.
سرگرمی: --
وسواس فکری: نمره، تعداد پابلیکیشن ها.
ورزش: دویدن به دنبال اساتید.
آرزو: روی پسرها رو کم کردن.
شرایط استفاده: با یک روانکاو حاذق مشورت کنید.

________________________________________

نام: زن
معروف به: عزیزم.
شغل: شوهر داری.
فعالیت: خوشگل بودن، آشپزی، ورزش.
مهارت: استفاده ی همزمان از دو گوشی تلفن، گوش دادن به گزارش روزانه ی شوهر و ارائه ی راهکار، خوابیدن مجدد پس از راهی کردن مرد به سر کار.
سرگرمی: خرید، تماشای ماهواره، مطالعه، تغییر دکوراسیون خود و منزل.
وسواس فکری: چروک زیر چشم، مبلمان اتاق پذیرائی.
ورزش: دوچرخه ثابت.
آرزو: یه ویلا تو هاوایی.
شرایط استفاده: پولدار و پر مشغله باشید.

________________________________________

نام: زن.
معروف به: ...
...

نون و القلم


بین گفتن و نگفتن/نوشتن و ننوشتن، تنها یک نون فاصله است... و این نون انگار که رزق روح باشد، وقتی می بری اش و می چسبانی اش سر فعل، گرسنه رها می شوی در این مهمانخانه ی روزش تاریک تر از شبش... و گرسنگی آنقدر درونت را پیچ می دهد و تاب می دهد و گره می زند که می شوی عقده ای کور...

می نویسم... هر چند ناشی... هر چند به مسخره... هر چند با بغض... اما به این امید که بیش از اینها گرسنگی نکشم...