دین و دل بردند و قصد جان کنند، الغیاث از جور خوبان الغیاث


یادداشت اول: فردای روزی که از مسافرت برگشتم پروموت شدم... از اون پروموت شدن هایی که توش خودم رو سوزونده بیرونش مردم رو... صبح تا شب در حال دویدن... حیطه ی مسئولیت تعریف نشده... یعنی حیطه ی مسئولیت بینهایت... روزی دو ساعت با رئیس جدیدم بحث ِ اینه که من چی کار کنم پا رو دم تو نذارم و تو چی کار کنی پا رو دم من نذاری... امروز برگشت بهم گفت می خوام فلان کار رو کنم ولی می ترسم فکر کنی که دارم رول ِ تو رو می برم زیر سوال... گفتم ببین هر جور که صلاح می دونی... من نگران ثابت کردن ِ رول الانم نیستم... آلردی بهش رسیدم و از تو لیستم خط خورده... الان دارم به این فکر می کنم که چه جوری به جایی که تو هستی برسم... 

بعد که دهنم رو بستم ولی ترسیدم... فکر کردم باز فکر نکرده خودم رو ریختم رو میز... فکر کردم برام گرون تموم می شه... فکر کردم الان یه کلفتی تو مایه های وایسا بوی شیر از کله ات بپره می ندازه بهم... ولی سرشو خیلی آروم تکون داد... که یعنی می فهمم... که یعنی راس می گی... که یعنی منم اگه جای تو بودم...

شاید تنها خوبی ِ این پروموشن اینه که با آدمهای همفکر و همدرد - این درد مشترک- دمخور شدم... تو پوستم راحت ترم...


یادداشت دوم: پیروی یادداشت اول، صبح خروس خون می رم سر کار... که البته آسمون ونکوور تا ظهر خروس خون می مونه... شب تاریک برمی گردم خونه... یه دو دو تا چهار تای ساده نشون می ده که چهار نعل دارم به سمت افسردگی می تازونم... که زندگی در غرب وحشی بهم ثابت کرده افسردگی هم یه دو دوتا چهارتای ساده اس... مثل وقتی که گوجه رو سه هفته ته یخچال ول می کنی و بعد که در می آریش می بینی کپک زده... بار اول تعجب کنی، بار دوم تعجب کنی، بار سوم پس گردنی می خوای اگه تعجب کنی... بار سوم باید بدونی افسردگی هم حتی از غیب نمی آد... که اصن غیبی وجود نداره... حالا آدم می تونه به لیستش اضافه کنه: رنگ کردن موها، مسافرت های یک روزه، مصرف روزانه ی آب میوه ی تازه، غرق شدن در حال و هوای کریسمس، شکلات...

می تونه هم به لیستش هیچی اضافه نکنه و بذاره افسردگی بیاد قورتش بده... شاید هم تونست به یه درد دیگه ای بزندش... مثلن یه چیزکی بنویسه باهاش... یه چیزکی مثل خودش و خیلی های دیگه افسرده... که رو بورس هم هست این روزا...


یا مثلن دست یکی رو بگیره بیاره تو زندگیش... خالی ِ این حال رو پر کنه...


یادداشت سوم: یادمه موقع مشاعره، این بیتی که تو «عنوان» نوشتم رو به هر کی می نداختی لعنتت می کرد... بیتی که با ث سه نقطه شروع شه کمه تو پوعتری ِ فارسی... جا داره یه برنامه بذاریم درستش کنیم... انقدر بیت با ث سه نقطه بنویسیم که آمارها جابه جا شه... به خاطر نسل های بعدی... به خاطر بچه هامون... به خاطر این نوگلان ِ نوشکفته ی از همه جا بی خبر