When a man loves a woman


خیلیا فکر می کنن طبیعیه که وقتی یه نفر رو تایید نمی کنی یا تحسینش نمی کنی یا حتی ازش انتقاد می کنی، اون آدم ازت فاصله بگیره... و حتی تقصیر رو می ندازن گردن خود آدم... مخصوصن اخیرن متوجه شدم که در ارتباطات رمانتیک، باور عامه اینه که زن اگه می خواد مرد رو به دست بیاره و نگهش داره، باید تا می تونه تحسین و تمجیدش کنه و در مقابل اشتباهات مرد خفه خون بگیره و لاپوشانی کنه... اینی که می گم حرف مادر و مادربزرگم نیست، خیلی هم سن و سالهای الانم هم وقتی می خوان برام آنالیز کنن که چرا رابطه ام به فلان رفت، تقصیر رو از من می بینن و می گن زیادی رُک ام و "رسم و رسوم دلبری" رو نمی دونم!... و زنیتِ زن اینه که مرد رو بالا ببره و بهش نشون بده که تواناست و کارآمده و الخ...

خدا رو شکر انقدر سواد دارم که بدونم اینها نشونه ی نارسیسیسم هستش و اگر کسی رابطه رو به این دلیل به هم می زنه که تایید و تحسین لازم رو نمی گیره یا طرفش کلاسش رو نمی بره بالا، از نظر شخصیتی دچار اشکال جدیه... ایندفعه انقدر بحث بالا گرفت که مجبور شدم برم رفرنس بیارم...

http://psychcentral.com/lib/2010/narcissistic-personality-disorder-in-depth/

 شما هم بخونین، در امان بمونین


یادداشت کمی مربوط: دوست داشتن کار راحتیه... دوست داشتنی بودن و دوست داشته شدنه که هنره



The minor fall, the major lift


یادداشت اول: یادم اومد که هر سال می اومدم اینجا می نوشتم که یلدای خود را چگونه گذراندم... ولی یادم نیومد چرا... شاید چون یلدا به نحوی رمانتیک است و آدم انتظار می دارد در بلندترین شب سال یک اتفاق خوبی بیفتد و اینها... به هر حال یلدای امسال با آنفولانزا و تب بالای 39 گذشت و دو روز بعد که بیدار شدم متوجه شدم یلدا تموم شده و من حتی نمی دونم دیوان حافظ ام کجاس... اینم از این


یادداشت دوم: یک چیزی که در این دیار اصلن پیدا نمی شه تُرکه... یعنی آدم تُرک... حالا چه مال آذربایجان باشه چه مال ترکیه... اینو وقتی تب داشتم متوجه شدم...


یادداشت سوم: این نفر سوم بود که از آلمان اومده بود اینجا برای اقامتِ حدودِ یک سال و داد و بیدادش بر هوا بود که چقدر اینجا همه چیز بکن و نکن داره و چه سیستم سنگینی داره و چقدر آدم احساس خفگی می کنه... من احساس خفگی که نمی کنم هیچ، احساس امنیت هم می کنم ولی گویا آمریکای شمالی رو سینه ی آدمهایی که از اروپا اومدن سنگینی می کنه... در خلال بحث ها به این نتیجه رسیدیم که اون فرهنگی که تو اروپا طی دو هزار سال ایوالو شده رو دارن سعی می کنن به کمک سیستم و با وجود یه تاریخ دویست ساله بین اقوام رنگ و وارنگ برقرار کنن... نتیجه اش همین اُور-کیل ای می شه که شده دیگه...


یادداشت چهارم: اینی که می گم اینجا اصن تُرک نیست واسه اینه که شروع کرده بودم تاریخ عثمانی رو می خوندم... دیدم ما ایرانی ها انقدر دادمون بر هواست که آی آره ما واسه خودمون کسی بودیم و قدرت برتر بودیم و تمدن بودیم و اینا، تمدنِ مفیدمون بر می گرده به همون هزار و چهارصد سال پیش... این عثمانی ها تا پونصد ششصد سال پیش هم برای خودشون کسی بودن...

حالا نمی دونم این دو تا چرا به هم ربط دارن