نون و القلم


بین گفتن و نگفتن/نوشتن و ننوشتن، تنها یک نون فاصله است... و این نون انگار که رزق روح باشد، وقتی می بری اش و می چسبانی اش سر فعل، گرسنه رها می شوی در این مهمانخانه ی روزش تاریک تر از شبش... و گرسنگی آنقدر درونت را پیچ می دهد و تاب می دهد و گره می زند که می شوی عقده ای کور...

می نویسم... هر چند ناشی... هر چند به مسخره... هر چند با بغض... اما به این امید که بیش از اینها گرسنگی نکشم...
نظرات 6 + ارسال نظر
نرگس جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ب.ظ

سارا اینجا بودی میپریدم ماچت می کردم....
صد بار نوشتم پاک کردم که ازت بپرسم چرا...چرا زدی همه رو پاک کردی...بعد یادم اومد که دارم روی خودم کار میکنم که دیگه وا سه همه چیز دنبال دلیل نگردم... که لزومی ندارد برای هرکاری دلیلی باشد...که گفتم به رفیق دیرینه امان...که گاهی دل میخواهد تو کاری بکنی... و کارهای دلی را دلیلی نیست...پس زنده باد دلت...
ولی حالا که باز هستی و مینویسی...بیش از پیش خوشحالم...:)

مریم شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ق.ظ

سارا! اونقدر این پاک کردن اینجا برای کامپیوتر من سنگین بود که پکید! و الان بعد از ۳ بار ویندوز عوض کردن حالش خوب شده!
خانووووووم! تبریک! خوش حالم ;))

حمیدرضا شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ق.ظ http://3noqte

ببین من فقط به یعضی ها میگم نامبر وان ! حالا چه جوری میشه که چند نفر همه شون نامبر وان میشن بماند که موضوع پیچیده است ! ولی همینجا اعلام می کنم تو نامبر وانی تو نوشتن ! خفن حال کردم با این پاک کردن و از نو ساختن ات ...
بزن بریم !
بنویس که تو همین چند ساعت کلی دلمون تنگ شد واسه جمله هات !

سورنا شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ق.ظ

هوم ... پپپپوف ... خسته شدم ... به خدا ...

اشکان شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ق.ظ

من فقط دارم لبختد می زنم...و حالا تبدیل شد به قه قهه ....محیر العقول !

حمیدرضا شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ب.ظ

وای سارا ! اسمشو نیار ! کلی کار کردم رو خودم تا تونستم فراموشش کنم ... :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد