این روزها که صحبت از امثال سروش و ثابتیه، پا به پاش می خونم و می شنوم که آیا صلاحه که الان پای اینجور بحثها پیش بیاد؟... آیا به جای نبش قبر ساواک و انقلاب فرهنگی، بهتر نیست که همه با هم متحد بمونیم و بعد از رسیدن به هدف، سر این بحث ها رو باز کنیم؟... آیا کسایی که به امثال سروش و ثابتی می پردازن، تفرقه اندازهایی بیش نیستن؟... آیا این جور جستجوهای فرهنگی و بیرون کشیدن پرونده بعد از سی-چهل سال و دادگاه صحرایی وسط توئیتر برپا کردن، نشونه ی فرهنگ خالی از تمدن نیست ؟... آیا مایی که اینجور بی خبر و یک شبه همه رو به سیخ می کشیم، هیچوقت خواهیم تونست اتحاد و همبستگی داشته باشیم؟... جواب من اینه که نه، نمی تونیم... ولی نتونستممون از سر انتقام جویی های بیجا نیست... به خاطر اینه که یه عمر مصلحت‌ اندیشی کردیم... فکر کردیم داریم به صلح و آرامش اجتماعی خدمت می کنیم، ولی در واقع به خودمون و به بقیه فضا برای اعتراض ندادیم... ترسیدیم که اگر فضا بدیم و اعتراض کنیم، دیگه سنگ رو سنگ بند نمی شه... تا جایی که از آسمون سنگ اومد ولی مصلحت نبود چیزی بگیم... 


و این مصلحت اندیشی فقط با سیستم سیاسیمون نیست که پر و بال می گیره... متاسفانه تو تار و پود فرهنگ و خانواده و روح و روانمونه... مشکل حجاب از همین مصلحت اندیشی شروع شد... اصن فلسفه ی حجاب بر پایه ی مصلحت اندیشیه... که خودت رو بپوشون مبادا کسی به گناه بیفته... سیاستش اینه که تا زنها محدودن، جامعه محافظه کار و ترسو می مونه، و جامعه ی ترسو آغوش باز می کنه برای دیکتاتور... سیاست کنترل بدن زن ولی، تا دنیا دنیا بوده خودش رو در لباس مصلحت اندیشی جا زده... و نه فقط اسلام، که خیلی ادیان و فرهنگ های به ظاهر مدرن تر هم باهاش دست به گریبونن... 


پای صحبت انقلابیون مصلحت اندیش که می شینم و به گلایه شون که گوش می دم، انگار معتقدن که می شه حرکت های اجتماعی رو طراحی کرد... انگار ایمان دارن که انقلاب رو می تونن قدم به قدم و کنترل شده جلو ببرن... و کنترل نکته ی اصلی این قضیه اس... کسایی که مصلحت اندیشی رو سرلوحه ی کار قرار می دن، شاید حتی خودشون هم ندونن که دارن اون نیاز به کنترل داشتن بر اطراف و اطرافیونشون رو برآورده می کنن... نیاز به برقرار کردن دستورالعمل، و موکول کردن قسمت‌های سنگین ماجرا، قسمت‌هایی که بیشترین صداقت و عریانی روح رو می خواد، به آینده ی نامعلوم...


هر کسی که تا حالا تراپی رفته باشه می دونه که حتی در سطح فردی هم، آدم نمی تونه پروسه ی درمان خودش رو کنترل شده و قدم به قدم جلو ببره، چه برسه در حد زوجین و خانواده و گروه... هر چقدر بیشتر کنترل کنی، احتمال اینکه همه ی بغض های فرو خورده و اشک های نریخته یکباره سرریز بشه و زندگی و رابطه رو مختل کنه بیشتره... و تا وقتی که اشک نریخته ای هست، دشنام نداده ای هست، سر نکوبیده ای بر دیوار هست، مشت گره نکرده ای و تف نینداخته ای و نفرین نکرده ای هست، پروسه ی درمان پیش نمی ره... پیش نمی ره تا سر همه ی سرخوردگی ها باز بشه و درد‌ها بیرون ریخته بشه و حرفها زده بشه... اینه که وقتی حرف صلاح و مصلحت و آیا باید کرد و نکرد می شه، فکر می کنم به عنوان یک ملت هم حتی نه، به عنوان آدمهایی با درد مشترک حتی، چقدر هنوز خودمون و همدیگه رو کنترل می کنیم... چقدر ترس داریم که اگر پا کج بذاریم همه چی از دستمون می ره... و چقدر این احساس عذاب‌آور ولی آشنای خود-سانسوری، انگار یه جور فداکاری شخصی و اجتماعیه برامون... و انگار اون حق فداکاری باشه که بهمون اجازه می ده احساس امنیت کنیم... احساس لایق بودن کنیم... خیلی بیشتر از حس غرور از قد صاف‌کردن و نیازهای شخصی و اجتماعی مون رو طلب کردن...


نمی دونم ، شاید حتی با این تفصیل ها دارم زیادی به این مصلحت اندیشی بها می دم‌‌... ولی نمی تونم به راحتی از این موضوع و از موزیک متن این روزها بگذرم... شاید به ناحق، ولی فکر می کنم اگر یه چیزی باعث بشه این انقلاب شکست بخوره یا مصادره بشه، این صلاح و مصلحت کردنه...

نظرات 2 + ارسال نظر
اشکان چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 11:23 ب.ظ

خواندمت...نظری یوخ...

محمدم یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:24 ب.ظ

بعنوان یک مخالف این حرکت١٤٠١ میگم
مصلحت باعث صلح میشه
و آرمان خواهی افراطی(برای هر هدفی) درگیری روز افزون
بستگی داره کدومش برای یک جامعه مهمتره.
اینم اخر بگم:
معترضین کنونی دارن ماله میکشن رو جنایات رژیم قبل
ولی همون جنایات رو تو ج ا غیر قابل بخشش میدونن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد