برام سخته خط بین آگاه موندن و غرق شدن رو راه برم... خط باریکی نیست، ولی تو دنیای سوشال میدیا و رسانه های خبری ای که شاید قدری از بودجه شوند از تبلیغات و کلیک و ویو بیاد آدم می تونه به راحتی غرق بشه... این وسط مکالمه های تک-میکروفونی اذیتم می کنه... وقتی می بینم برای همدیگه جا باز نمی کنیم، با وجود کنار هم بودن و هدف مشترک داشتن همدیگه رو پیدا نمی کنیم... توی مکالمه های فردیمون سلطنت طلب احمقه، آدم دیندار نفهمه، آدم سکولار جاهله، آدم درگیر محیط زیست شکم سیره، آدم مهاجرت کرده دو روئه، آدم مقیم ایران منفعله... همون‌جوری که چهارچوب رو همیشه برامون تنگ گرفتن، برای بقیه جا تنگ می کنیم... خود من هم که می رم بالای منبر حواسم نباشه صبر شنیدن حرفهای یه عده ای رو ندارم... چقدر طول می کشه عادت کنیم به شنیدن همدیگه؟... که نه عقب بکشیم از دیسکورس، نه همدیگه رو بولی کنیم؟...


توی مصاحبه ی اخیر اوباما یه جمله ای بود که خیلی به مغزم نشست... که دموکراسی یعنی اینکه بتونی با کسایی که باهاشون مخالفی مشارکت کنی... ایران تا حالا دموکراسی نداشته، آیا این انقلاب می تونه به چند حزبی شدنش کمک کنه و برای دموکراسی راه باز کنه؟... اونوقت تکلیف برابری جنسیتی چی می شه؟... آیا مردایی که امروز کنار زنها شعار می دن، فردا که انقلاب تموم شد جا برای حضور و رهبری زنها باز می کنن؟... یا حداقل برای زن خودشون؟... یا اینکه حالا حالا ها باید جنگید و دو برابر تلاش کرد و از پا ننشت تا شاید یه روزی؟... 



نظرات 3 + ارسال نظر
صالح سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام، فکر می‌کنم کسی نمی‌تونه راه هزار ساله رو یه شبه بره. تعامل مدنی و رفتار فرهیخته آموزش و تمرین می خواهد. حالا مسایلی پیش‌امده و کاردی به استخوان رسیده و مردم هم صدا شدن تاثیر خلا فرهنگی و آموزشی سیستماتیک پنجاه ساله رو پر‌نمیکنه. خالا حالا باید جنگید. شما خودت این شیطان کبیر رو ببین . بعد جهل سال دوباره رفتن عقب. چهل سال طول کشید که پرونده وعده علیه ردیف رو عوض کردن .جنگ خوبی و بدی ابدی به نظر میرسه.
سر همینه فکر می‌کنم تو همه این چیز ها ، چیزی که محدوده عمر منه، یا فکر من. که تخم مرغ ها رو کجا بزنیم بشکونیم، که من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
امید، امید در برابر مشکلات، امید در تقابل عدم قطعیت، گستاخی امید .باور به نا دیده ها، باور به اینکه به روز خوب میاد

سارا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 01:02 ق.ظ

آره امید داشتن نکته ی مهمیه... و اینکه آدم برای جنگیدن بودجه بذاره و ارزش قائل بشه... و اینکه اگر شرایط به کندی تغییر می کنه قدرت تخیل رو از دست ندیم و بتونیم هنوز فردای بهتری رو تجسم کنیم... که اگر تو دورانی که زنده ایم‌ رو غلتک نیفتادیم‌ حداقل به نسل بعدی مومنتوم بدیم... تلخه ولی واقعیه

اشکان چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 01:42 ب.ظ

دلم نمیخواد چیزی به حرفات اضافه یا کم کنم...همینجوری خوبه...

خیلی وقتها حرفات مثل شعار
زن
زندگی
آزادی
میمونه که نباید دستش زد و دستکاریش کرد...
البته به خودت نگیر...خخ

با مهر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد