از یادداشت قبلیم راضی نیستم، ولی انرژی یا تمرکز این رو هم ندارم که بشینم ویرایش کنم... روزهایی که می رم آفیس از کنار وزارت امور خارجه رد می شم و هر از گاهی راهم می خوره به گردهمایی های فی البداهه جوونها و شعارها... شاید هم اونقدر فی البداهه نیست و همه یه گوشه اینترنت جمعن و خبر دارن، و فقط منم که وقتی می پیچم خیابون اصلی یکه می خورم... نمی دونم چرا هنوز اصرار دارم فکرام رو بردارم بیارم اینجا... و هنوز اصرار دارم جمله های کامل مخلوط با تعبیر و استعاره بسازم، و در مقابل همزه ی روی هه آخر و تنوین روی الف آخر مقابله کنم انگار مشکلات جوونای ما، و خورده شعرهای قدیمی رو که گاهی، معمولا صبح زود، یهو تو ذهنم سبز می شه رو قاطی متن کنم انگار کمک حال... در حالی که شاید همه ی اینا به حال زمونه بی ربط باشه...


ولی به هر حال، اومدم یادداشت بذارم یادم بمونه که از یادداشت قبلی راضی نیستم... حق موضوع به گردنم مونده و جا داشت که بیشتر بنویسم... که بهتر باز کنم اون فضای بین وظیفه ی شخصی و وظیفه ی اجتماعی رو... و آنقدر در مورد مهاجرت سهل انگارانه ننویسم انگار سیاه و سفید... اومدم حداقل برای خود آینده ام یادداشت بذارم که می دونم حق مطلب رو ادا نکردم، که پس فردا سر افسوس تکون ندم که چقدر سهل انگار و کوته بین... با نوشته های قبلیم خیلی اینجوری می کنم... می خونم و یه جوری ناامید می شم که انگار بزرگترین خبط دنیا... که شاید واقعن هم باشه...


انشالله روزی بیام بیشتر در این باب بنویسم... و جمله هام رو با زمان گذشته پیوند نزنم که رنگ حسرت بگیرن، چون سوال اصلی «آیا باید می موندم» نیست، «آیا باید برگردم» هه... و نگاه به عقب کردن فقط در حدی خوبه که آدم درس بگیره اگر درسی باشه، لازم نیست که با آینده تداخل کنه... یا حداقل من نمی خواهم آدمی باشم که گذشته اش آینده اش رو می نویسه و اراده یا توان یا اولویت تغییر و از نو زندگی کردن نداره... و جا برای امید باز کنم و نذارم غم این روزها زندگیم رو ببره انگار که سیل... 


نمی دونم چه افسونی تو این بلاگیدن هست که من رو از خودم جدا می کنه و درگیر فرم و کلمه می کنه، به جای اینکه کمک کنه فکری که دارم رو بهتر خشت خشت بسازم ببرم بالا... آیا زبان فارسی برای من با غمبرک زدن و منفعل نوشتن یکیه؟... آیا چون روی وب می نویسم و اگر دفتر خاطرات می نوشتم جور دیگری بود؟... آیا تاثیر هوای این روزهاس؟... نمی دونم... اونم جای مطالعه داره به نوبه ی خودش...





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد