که گاهی هم اصن زبون همدیگه رو نمی فهمیدیم


انقدر تو دفتر پرایوسی ندارم و مانیتورم قابل رصده که هر دفعه اومدم یه چیزی به فارسی بنویسم یا بخونم، یکی از پشت سر اظهار شگفتی کرد از دیدن این الفبای در هم تنیده ی پر از نقطه ی از راست به چپ... یا هر بار پای تلفن حرف زدم ایضن... و انقدر تکرار شده، گاهی برای خودم هم جالبه که می تونم فارسی رو بخونم بفهمم!... انگار تو این تیکه ی دنیا فقط من باشم که می تونم از اسرار سرزمین دور افتاده ای پشت آبها سر در بیارم


بله ظاهرن عجیب بودن هم نسبیه... و البته قسمت غمگینش اونجاس که نشون می ده دقیقن چقدر از آدمای «همزبونم» دورم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد