مهاجران، زنده اند


تو مملکت مادری یه روز راهپیمایی/فتنه/دخالت بیگانگان می شه، من تا سه روز بعدش هنوز زندگی ندارم... صبح می آم سر کار، کیف رو می ذارم زمین و بالاترین و گودر رو روشن می کنم... می رم میتینگ، می آم تو لینکا سرک می کشم، دو تا شِر می کنم، سه تا لایک می زنم... می رم به رئیس ریپورت می دم و بر می گردم باز چرخ می زنم و شِر می کنم... می رم کافی برک بر می گردم ویدئو نگاه می کنم و لایک می زنم... باز می رم میتینگ و بر می گردم می بینم هشتاد تا آیتم نخونده سبز شده، عین اینایی که باید کار ارباب رجوع رو راه بندازن تند تند می خونم و لایک می زنم و کامنت می ذارم!... چهار خط کد می زنم و یه دور تو بالاترین می زنم و پای چت اخبار رو با دوستا چک می کنم... می رم خونه، اخبار رو با خانواده چک می کنم و بحث می کنیم و می رم پست می نویسم و باز گودر و فیس بوک و اینور و اونور...


خلاصه یه روز فتنه می شه، من تا سه روز بعدش هنوز برنگشتم سر زندگیم... هنوز ولو ام تو خیابونای تهران... 


نظرات 1 + ارسال نظر
همای جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 ق.ظ

:)))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد