آن زمان کی شمس دین بی شمس دین مشهور بود


آگاهان خبر آوردن که روی دیوارهای ده پدری شعار مرگ بر دیکتاتور نوشته ان... اون ده برای پدر من نماد آخر دنیاس... میزانیه برای اندازه گرفتن جهل بشریت... مثال استاندارده برای عقب موندگی و خرافه زدگی نوع بشر!... حالا که خبر شعار نویسی می آد پدر جان دیگه در پوست خودش نمی گنجه... به نظرش دیگه مردم ایران بیدار شدن و وقت تغییره... بالاخره ما می تونیم در سرنوشت خودمون تاثیر گذار باشیم... بالاخره ملت آماده ان که بندهای اسارت رو از دست و پاشون باز کنن...


من زیاد ارتباطی با اون ده ندارم... راستیاتش یه دفعه بیشتر ندیدمش، اونم سوار بر ماشین... بچگیم رو البته تو ده دیگه ای گذروندم که الان خبری ازش ندارم... ولی می فهمم چه جوری آدم می تونه یه چیزی رو برای خودش تبدیل به میزان بکنه... خیلی ها هم که وحدت نظام براشون وزنه بود الان از جنگ قدرت و چند دستگی می گن و این براشون نشونه اس از اینکه نظام در حال وارفتگیه و حتمن و به زودی از هم می پاشه...  یا بار اقتصادی ای که بر دوش دولته... یا اختلافی که سرقضیه ی هسته ای با ابرقدرتها پیدا کرده...


به هر حال همه ی اینا استدلالهای بر پایه ی شهوده... شهود هم جوابی که به آدم می ده می تونه از منفی بینهایت تا مثبت بینهایت بر محور صحت و سقم مقدار اختیار کنه و چیزی جلودارش نیست... مثال تاریخیش اینکه یه موقعی فکر می کردن زمین مرکز جهانه... یه مثال به روز هم درباره ی وجود خدای قادر و توانا هست که البته از ذکرش معذوریم...


حالا من به چیزی که دل بستم این وسط، به وجود اومدن یه هسته ایه از آدمهای به شدت مذهبی که می خوان اسلام و به خصوص شیعه رو از دست سیاست نجات بدن... یعنی با این حکومت اسلامی سی و چند ساله به این نتیجه رسیدن که دین رو اگر قاطی سیاست کنی هسته ی دینداران فاسد می شه و مردم رو به جایی می کشونه که از دین و روحانیت متنفر بشن (کما اینکه شدن)... این دسته از شدت فدایی بودن برای اسلام به سکولاریسم رسیدن که خودش خیلی جالبه...با اینکه اولویتشون حفظ دینه نه مسایل اجتماعی و سیاسی و حقوق بشری، اما به همون راهی دارن می رن که پیش از این متعلق به طبقه ی به قول خودمون آگاه سیاسی بود... و به نظر من فورسی که این گروه فداییان اسلام ایجاد می کنه چند برابر همون کساییه که بهشون می گیم آگاه سیاسی... چون اینا طرز فکرشون بهشون اجازه ی اعمال خشونت و بازی کردن با قواعد حریف رو می ده... و یه فرهنگ مبارزه ای دارن که از جنس همین سرکوبهاییه که مردم عادی الان می شن... و اینسایت دارن به درون سیستم...

نمی دونم این دسته الان چند نفر عضو و طرفدار داره... در حال حاضر هیچکس نمی دونه چند نفریم (فقط می دونیم که بیشماریم... که البته زیاد عدد قابل فهمی نیست!)... به هر حال همه ی اینا بر پایه ی شهود و سلیقه اس و هیچ آمار و ترازویی برای اندازه گیری و تعیین برنده نداریم... مجبوریم بشینیم ببینیم چی می شه... اما همین که چنین پدیده ای شکل گرفته خیلی جالبه... شاید اسلام شیعی خیلی زودتر و خیلی خوشحالتر از مسیحیت خودش رو از صحن سیاسی بازنشسته کنه و عاقبت به خیر بشه...  شاید واقعن آخرش همه چی خوب شه... کسی چه می دونه...


به هر حال با این بیانیه ای که موسوی داد و لحنش آدم احساس می کنه بیست و پنجم فقط واسه این بود که به جنبش یه تکونی بده و فرصتی فراهم کنه که ملت دور هم باشن... که البته قابل درکه... و کروبی بازم مثل همیشه با مزه بود!... موضوع انشا هر چی باشه باز درد دلش رو با ملت می کنه!...


من هم خسته، درگیر، پیگیر، شبگیر، کفگیر و دستگیر هستم!...  شما خوب باشین عجالتن


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد