فردا


مثل خر اضطراب فردا رو دارم... در حد سرگیجه و رنگ پریدگی... خودم رو دلداری می دم که از نتایج یکشنبه عصر تو خونه موندنه... ولی واقعن امیدوارم فردا به خیر بگذره... نمی دونم باید انتظار چی رو داشت... حتی نمی دونم اهداف راهپیمایی چیه... گفتن حمایت از جنبش تونس و مصر ولی آیا مردم واقعن با این اهداف به خیابونا می آن اگه بیان؟... یا هر کسی می آد که ساز خودش رو بزنه؟... آیا آخه اینم بیانیه بود دادن؟... سر کیو گول می مالن با این کاراشون؟... آیا اینم از نشونه های بارز شکاف بین رهبران و بدنه ی جنبشه؟... آیا من باز عصبانی شدم و دور برداشتم؟...


به هر حال باید صبر کرد زمان بگذره... راستیاتش من از همین دیدگاه تنگ و بدبینی که این روزا دچارش شدم، باید اعتراف کنم که انتظار ندارم خبری بشه... فقط امیدوارم دستگیری و تیراندازی در کار نباشه...


پی نوشت برای اینکه حواسم پرت شه: دارم فکر می کنم ممکنه که لاجیک مغز انسان باینریه ولی لاجیک موجود در طبیعت به واسطه ی بعد زمان ترناری (سه تایی) می شه... شاید ظهور دین و خرافات و افسانه ها رو بشه اینجوری توضیح داد... و اینکه چرا ایده آل گرایی انسان رو محکوم به شکست می کنه... حالا باید وقت کنم روش کار کنم...


نظرات 2 + ارسال نظر
سهیلا سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ب.ظ

/ حقیقت اینه که با وجود اینکه مغز انسان باینریه ما ها به باینری اکسس نداریم .. تقریبا حافظه ما همیشه به صورت یه حسه .. تصویر ..صدا .. مزه .. بو یا لمسه ..
خوب و بد نمی دونم چقدر در وجود ما نهادینه شده .. اصولا چیز بایتری رو یاد می گیریم ..

/اگه باینری باشه خالت تریناری زمان رو هم مغز ما درک می کنه .. یعنی ما هم ساختار مغرمون با زمان تغییر می کنه .. مگع اینکه من منظورتو نفهمیده باشم

/می فهمم یعنی چی اگه تاثیر زمان رو در نظر نگیری دین و خرافات ایجاد میشه .. و اگه منطقت صفر و یک باشه ایده آلگرایی .. ربط اینا رو به هم اما نمی بینم .. این محکومیت به شکستش هم جای بحث داره ..

ما رو ش کار کردیم .. نوبت شماس

تقصیر منه که حرفم رو درست نمی زنم... همینجوری پرتش می کنم رو هوا!

درسته که ما دیتا رو به صورت طیف (شاید بشه گفت به شکل فازی) ذخیره می کنیم ولی موقع ریتریو کردن و نتیجه گیری کردن و یاد گرفتن از تجربه، باینریش می کنیم... یعنی من اینو از تجربه های شخصی خودم و مشاهده ی بقیه دیدم... چیزی ندارم که بتونم اثباتش کنم ولی خب چون مجبورم که حتمن در مورد موضوعی که اطلاعات کافی ندارم حرف بزنم و فکر کنم، راهی جز زیر و رو کردن خودم و دور و بری هام نمی مونه برام!

منظورم از باینری بودن مغز هم حالتِ دیفالتشه... یعنی اگه قبول داشته باشیم که مغز یه سری مدارهای هارد وایرد داره و یه بخشی هم داره که قابل یادگیریه و بر اثر یادگیری می شه که ساختار مغز (اتصال شبکه ی نورون ها به هم) تغییر کنه و اون مطلب یاد گرفته شده رو به اصطلاح ملکه ی ذهن کنه، اونوقت من فکر می کنم اون مدارهای هارد وایرد بر اساس لاجیک باینری به وجود می آن اولش... یعنی تعلیمات لازمه که آدم بتونه ترناری فکر کنه... بتونه تصادف رو به عنوان یه فاکتور بفهمه حتی اگر نتونه محاسبه اش کنه... بتونه «نمی دونم» یا «معلوم نیست» رو وارد منطقش کنه...
و خب می بینی که هر کدوم از این ولیوهای حالت سوم که حذف می شه یه ترندِ دیوونه ای شکل می گیره که حالا بیا و جمعش کن... در مورد ایده آل گرایی، به نظرم حذف «معلوم نیست» یا مقاومت در برابر درکِ «تصادف/رندومنس» باعث می شه آدم شروع کنه آینده رو پیش خودش فیکس کردن (یعنی تعریف من از ایده آل گرایی اینه که آدم شروع می کنه استیتِ خودش رو بی توجه به زمان فیکس فرض می کنه/آرزو می کنه و بعد پاشنه ی کفشش رو ور می کشه که هر جور شده بهش برسه بدون اینکه در طول مسیر اینپوت های جدید رو هم بگیره و دوباره همه چی رو کلکولیت کنه... الان که می گمش می بینم یه جور دُگم بودنه!)

حالا اینکه می گم محکوم به شکسته یه خورده احساساتیه!... ولی خب سیستمش انقدر فالتی ه که آدم فکر می کنه عمرن جواب بده...

زمان رو هم که گفتم، به عنوان یکی از ولیو های سیستم ترناری آوردمش... به نظرم سیستم ترناری رو جورهای جورواجور می شه ایمپلیمنت کرد و جای متغیر سوم، بسته به اینکه چی رو داری مدل می کنی، اِنتیتی های مختلف گذاشت... به وجود اومدنِ دین یا خرافات یه تِرند ه، ایده آل گرایی یه تِرندِ دیگه... از یه جا آب می خورن ولی به موازاتِ هم مدل می شن...

hamlet سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ

Well, there is nothing either good or bad, but thinking makes it so

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد