It should be illegal to deceive a woman's heart


یادداشت اول: یادداشت معروفی رو دوست داشتم... البته بحثه که آیا خانواده ی پهلوی انقدر پول داشته که بتونه مثلن بیاد دانشگاه بزنه یا نه... ولی به نظر من که تکلیف معلومه... این خانواده انقدر روی شاه و شاهزاده موندن و دربار رو حفظ کردن متمرکز بوده که وقتِ فکر کردن به "ایران زمین" و فرهنگ ایران و این چیزا رو نداشته... فرح توی مستندی که ازش ساختن به وضوح نشون می ده که هنوز خودش رو شهبانوی ایران می دونه نه یه فیگور فرهنگی یا سیاسی... تازه ایشون عروس خانواده ی پهلوی بوده و دیگه اعضای خونی (خونین!) این خانواده که جای خود و ادعای خود دارن... 


یادداشت دوم: پسره به دختره گفته چقدر چشمات قشنگه، دختره حالش بد شده... از اون مدل حال بد شدنهایی که عادت نداره کسی تو صورتش بهش ابراز محبت کنه و طرف به نظرش جواد اومده... که اوج محبتِ جنس خشن رو در این می بینه که مثلن: "خره بیا ببینمت" به قرینه ی "فخری یه چایی بریز بیا ببینیم چطوری"!... تا بشینه رمز گشایی کنه که "خره" یعنی عزیزم و "بیا ببینمت" یعنی دلم برات تنگ شده... بعد حالا دخترک تحصیل کرده اس و متوجه مشکلش هست و در به در دنبال مشاور می گرده که بره خودش رو درمان کنه!... من که تو ونکوور مشاور و این برنامه ها نمی شناسم ولی یادم به روانکاوی افتاد که تو ایران می رفتم پیشش... فی الواقع می رفتم می شستیم با هم چایی می خوردیم و گپ می زدیم ولی یادمه یه بار برگشت گفت این سالها بدترین موقع اس برای روانکاو بودن... از همون ب بسم الله گند می زنن به بچه ها، آدم هم کاری از دستش بر نمی آد بکنه براشون... براتون...

یادمه بحث کشیده شد به چیزای دیگه و دو سه تا چایی مصرف کردیم اون جلسه... کلن موجود ریلکسی بود!...


نظرات 2 + ارسال نظر
امیر حسین سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ق.ظ http://www.amirhb74.persianblog.ir

یاد داشت دوم وضع و حال و روز امروز دنیای ماست !

نرگس سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ق.ظ

منم یادداشت معروفی رو دوست داشتم ... انگار دست گذاشت رو یه چیزی که بود و همه می دیدن و هیشکی نمیدونست به واقع چی داره می بینه...

بعد من این یادداشت دوم رو نفهمیدم... یعنی باورش سخت بوده اینجوری ابراز محبت...یا خیلی دیگه دنیا بی کلاس شده و جای ایشون نیست دیگه این دنیا ... یا کلا چه کاریه ادم اینقدر جدا بپره از دنیا..یا اصلا..من نفهمیدم قضیه چیه

نرگس فکر نمی کنم اینجوری ابراز محبت بی کلاسی باشه... فکر کنم سطح خشونت در روابط رمانتیک بالا رفته که حالا یه همچین آدمی می افته خارج از چهارچوب... که حتی از طرف جنس لطیف هم نمی تونه تحمل بشه...
بابا یه موقعی ملت زیر پنجره ی هم گیتار می زدن و شعر می خوندن!... لای درختا می رقصیدن! الانه ی زمانه اونوقت، هر کی بیشتر موش و گربه بازی کنه و بیشتر احساساتش رو مخفی کنه و از راهِ رمز و نشانه حرف بزنه و بر طبل انکار و فرار بکوبه و دراما ایجاد کنه جذابتر محسوب می شه... من اینو به چشم یه مشکل نگاه می کنم که ریشه در نسل ماها داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد