بارون بارونه، زمینا تر می شه


یادداشت اول: دردِ روز، خبر حذفِ دانشگاه علوم پزشکی ایران است... لابلایِ سیاهه ی دلایل می خوانم «با ادغام دانشگاه علوم پزشکی ایران می‌توان از این موضوع در رتبه‌بندی‌های دانشگاه‌ها، رتبه‌های بالاتری را کسب کنیم»... ریلی؟... حالا سوایِ اینکه من نمی توانم حرفِ کسی که فارسی را چپکی حرف می زند باور کنم، آیا حذفِ رقابت به ارتقایِ رنکینگ می انجامد؟... یکی کردنِ کاسه کوزه منجر به اصلاحِ ساختار می شود؟ یا خانم وزیر از حل و فصل اختلافاتِ دو سه دانشگاه خسته شده، می زند یکیشان را با خاک یکسان می کند؟... یا دلایل پشتِ پرده ی دیگری؟... 

والله انگار همه چی به ما می خنده یره...

تو بی آنِست، من هیچوقت آبم با جماعتِ پزشک توی یک جوب نرفته... خیلی وقتها حتی ابتدایی ترین های منش و مرامشان را نفهمیده ام... ولی جدایِ معانداتِ شخصی! نمی توانم که همدردی نکنم... فکر می کنم اگر اینکار را با فنی ِ من و ما کرده بودند، یحتمل از نفرت سیاه می شدم... یک دل سیر مشت می کوبیدم به در و دیوار و یک دل سیرتر گریه می کردم و باز هم سیر نمی شدم... فرایِ همه ی دلایل ِ با عقل جور در نیامده، حضرات یک چیزهایی مثل هویت و تعلق و خاطره و هزار مورد از کوفت و زهرمارهایی که رزق و روزیِ دلهایِ صاب مرده ی چشم و چراغهای مملکت است را از قلم انداخته اند... و آدم خم می شود از زور اینهمه زور ِ آنها و ناتوانی ِ ماها... حالا سید علی صالحی را لازم داریم که بیاید بگوید حالا چه... حالا که می زنند و می برند و می کشند و خیلی راحت رویش ِ روزی-ناگزیر جوانه را هم خفه می کنند... حالا چه؟...


یادداشت دوم: حساسیتم به خبرهایِ دستگیری و زندان و شکنجه کم شده... خبرها را بالا پایین می کنم و از این منی که آخ هم نمی گوید دلم می گیرد... نمی دانم چرا می زند به سرم و با عمه ی چند صباحی مهمانمان، درد دل می کنم... عمه جان بدو بدو می رود بالای منبر که معلم یوگایشان گفته مصرف گوشتِ قرمز روح آدم را خشن می کند... که آدم وقتی گوشتِ قرمز می خورد انگار درد و درماندگی حیوان در لحظه ی مرگ را زیر دندان می جود... که پنیر خشم می آورد... که هویج روح را فلان می کند... می گویم عمه جان بیخیال... ماها از اصل حیوانیم، با گیاهخوار شدن فرشته نمی شویم... فوقش گاو تر بشویم... بهش بر می خورد، بدجور... شب پدرم زیر گوشم می خواند که سارا جان، کمی ملاحظه... می گویم چشم... در مقام عذر خواهی، رژیم گیاهخواریِ عمه ام را یادداشت می کنم و در چند روز باقیمانده از اقامتشان لب به گوشت و پنیر نمی زنم...

همه اش به خاطر اینکه پدرم را دوست می دارم... و امان از وقتی که آدم کسی را دوست می دارد... انگار بهش افسار زده اند... حالا شما عبرت بگیرید، با عمه تان درد دل نکنید...


نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ق.ظ

آخه کدوم ادم عاقلی به عمه اش درد دل میکنه؟؟؟ تاریخ ثابت کرده عمه ها بدترین موجودات در این زمینه هستند...خودمم هم که عمه بشم همین میشم..میدونم...
اما من باب تغییر ذائقه...آی این یادداشت دوم رو خوندم خندیدم... آی خندیدم...عجب جوابی دادی تو=)))

ولی در باب یادداشت اول... از دیروز دارم فکر میکنم واقعا چی باعث میشه که اینها چنین تصمیمات اسف باری میگیرند...اصلا کی به این حق داده که تصمیم بگیرن... حال منم از دیروز گرفته است وقتی شنیدم...حذف یه دانشگاه یعنی حذف همه روزگار خوش جوانی...

شهره سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://www.aveh.blogsky.com

سلام
پس بارون چی شد ؟شاید آسمان بارید به خاطر ویرانی یک دانشگاه مملکتی داریم معلوم نیست فردا بیدار بشیم میگن دانشگاه فنی مهندسی هم یکی بسه در ضمن عمه ها همه اشان درست میگن مخصوصا من که از اون عمه های درست و حسابی هستم

مریم سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ

خیلی جالبه فک کنم نکته ی اولی که به ذهن بیشتر آدما رسید بعد از شنیدن خبر منحل شدن و اینا این بود که با این کار مقداری از زندگی، خاطرات، جوونی و غیره ی یه سری آدم از گیتی "پاک" شد!!!!!!!!
من بیشتر به این دلیل دلم گرفت وگرنه که ما چشم و گوشمون با عرض تاسف پر شده....
در ضمن! من شنیدم اصلا کلمه ی عمه بار منفی داره!!!!! البته ما یعنی نسل جدید این تفکر رو عوض خواهیم کرد!!!!!!!!!

سارا چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ق.ظ

نرگس: همینو بگو! کلن من اگه عاقل بودم که اینجوری نمی شدم!

شهره: عنوان هیچ ربطی به متن نداره... ربطش به آسمون سوراخ شده ی این روزهاست... بعد هم حالا خودمونیم... عمه عمه اس دیگه!... حالا شما استثنا هستی که اون حکم خودشو داره... ولی کلن عمه عمه اس!

مریم: من فکر نمی کنم خیلی بتونم این تفکر رو عوض کنم! یعنی عمه عمه اس دیگه... کاریش نمی شه کرد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد