یادداشت اول: این تعهدم به یادداشت-نویسی منو کشته!
یادداشت دوم: بشریت پنج هزار سال عرق ریخته تا از تو جنگل در بیایم و شهری بشیم و تمدن و تکنولوژی داشته باشیم، اونوقت می شینیم دور هم و از تو پنجره ی تلویزیون راز بقا و تکه پاره شدنِ شترمرغ توسط یوزپلنگ و هپلی هپو شدنِ ملخ توسط قورباغه رو نگاه می کنیم... آخه واقعن، زندگیه داریم؟!
یادداشت سوم: مر تو را نصیحت ای جوان... از آدمی که در کلام خیلی تاکید می کنه X نیست بترس... احتمالن یا خیلی X هستش یا خیلی استعدادِ X بودن داره...
به جای X می توانید هرگونه فضیلت یا رذیلتِ اخلاقی را جایگزین نمایید
یادداشت چهارم: حافظ هم موجودِ خوشحالی بوده ها... پوشیده نیست که اینجانب تا کنون مواضع بی شماری رو در مقابل ِ این شاعر محترم اتخاذ نموده ام ولی موضع اخیرم که سرشار از بی اعتمادی نسبت به کلیه ی کراماتِ ایشونه، دیگه نوبرشه...
آره منم تازگیا روی آوردم به سعدی سارا! گاهی لامصب خیلی خوبه!