بودن یا نبودن، مسئله هنوز اینست


یادداشت اول: قراره فردا یه چیزی رو برای یکی از مدیرانِ بلند پایه پرزنت کنیم... می گن بهتره پای یکی از کامپیوترها باشه و نمی شه از اتاقهای کنفرانس استفاده کرد... اونوقت از بس که همکارانِ محترم همه شون مصداقِ هپلی و شپش و اینا هستن، دغدغه ی کل تیم شده اینکه یه میز تمیز پیدا کنن که بشه جناب مدیر رو نشوند پاش... آخرش رسیدن به من! همه اومدن تو کیوبم به به چه چه می کنن که چقدر میزت تمیزه و چقدر تو خوبی و چه سری چه دمی عجب پایی!... منم که از خنده در حال ریسه، آخر گفتم بیاین بابا میز من مال شما... لذا از حدود ظهر تا کنون سه عدد نره غول افتادن رو کامپیوتر من که یه چیزی رو نصب کنن، آخرش هم نشد... در نهایت قرار شد بریم میز ِ اونی رو که از قبل برنامه رو روی کامپیوترش داره تمیز کنیم

بعله... ما اینجور مهندسینی هستیم!


یادداشت دوم: آدمهایی که به معجزه و نشانه و خدا و پیغمبر اعتقاد دارن موجوداتِ گوگولی ای هستن... بی اعتقادی هر چند که می ذاره رها بشی و نفس بکشی و ساده باشی، ولی اون فنسی-گری هایِ دنیایِ دلیل و نشانه و اعتقاد و معجزه رو نداره...

همینجوری الکی میخ شدم رو پسرکِ گیتار به دست... شاید شبیهِ کسیه... شاید آهنگی که می زنه آشناست... شاید حال و هوا نمدار و شاعرانه اس... پسرک اما همینطوری می زنه و زیر لب می خونه و همچین غرقه که انگار هیچی نمی بینه... یکی از بچه ها با کرکر خنده می گه خب برو شماره اش رو بگیر... یه جوری جا می خورم انگار نمی دونم شماره گرفتن یعنی چی... از خودم خنده ام می گیره... یکی دیگه مون شروع می کنه: این اصن یه نشونه اس که تو امروز پا شی بیای اینجا و تو این هوا بشینیم بیرون و فلانی هم دیر کنه و ما میخ شیم و اونم صاف بیاد این جلو بساطش رو پهن کنه... و اضافه می کنه که اصن اگه نرم شماره اش رو بگیرم به کارمای همه مون گند زدم... من اما همونجوری نشستم... بحثِ نشانه و کارما و انرژی و اینا بالا می گیره و حرف تو حرف می آد... یادم می آد که خودمم یه موقعی به این چیزا اعتقاد داشتم... حالا اما از دور به دنیایِ صورتی ِ این دوستان نگاه می کنم... بارون تند می شه... پسرک جمع می کنه که بره... من هنوز همونطوری نشستم... سنگین... کرخت... شاید حتی با کج لبخندی به لب... فکر می کنم فقط یه چیزی در حد معجزه می تونه منو به حال و هوایی برگردونه که مثلن برم با یه غریبه ی جذاب سر صحبت رو باز کنم... به معجزه هم که اعتقاد ندارم... پس حلله!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد