آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟ 2


یادداشت اول: دارم مقاله ی In Praise of Idleness یا به عبارتی «در ستایش بیکاری» رو می خونم بلکه یه خورده حالم بهتر شه... چند روز پیش به طور غیر مترقبه ای یکی از بچه ها رو انداختن بیرون... حس خیلی بدی بود... یه لحظه احساس کردم همه مون توی مرغدونی هستیم و یه دستی اومده یکیمون رو گرفته و برده (رجوع کنید به کارتونِ Chicken Run)... مزخرفه ان این آمریکایی ها... مزخرف

یادمه یه زمانی شرکتا واسه اینکه آدم بگیرن همدیگه رو لت و پار می کردن... کارمندا تو شرکت برو بیایی داشتن واسه خودشون... هر از گاهی بساط جشن و شادی به پا بود... یه کافی ماشین داشتیم که هر جور نوشیدنی ِ داغی می خواستی درست می کرد برات... یه لیوان می ذاشتی زیرش، دو بار می زدی روی اسپرسو، یه بار می زدی روی کافی، یه بار می زدی روی موکا، یه چیزی تحویلت می داد در حد المپیک... استارباکسی بود به نوبه ی خودش... حالا که بازار پشت و رو شده همه ی اینا رو که جمع کردن هیچی، اگه تا ساعت یازده قهوه نخوری سهمیه تموم می شه... قهوه هم که نگو، آب دهن ِ مورچه اس... اینو گفتم که مثال زده باشم... وگرنه که مساله قهوه نیست


خلاصه این In Praise of Idleness برای کسایی که مثل من معتاد به کار هستن و اگه یه لحظه بیکار بمونن فشارشون می افته، لازمه (با توام نرگس!)... البته آدم نباید در عنفوانِ جوانی خودش رو به این مخدرات اکسپوز کنه و حالا حالاها باید دوید، ولی جدی جدی باید بشینم فکر کنم که واقعن تا کجا باید دوید... تا کجا باید بردگی کشید


یادداشت دوم: یادداشت قبلی طولانی شد بنابراین این رو کوتاه می کنم... خلاصه اش اینکه کسایی که فکر می کنن انسان از نسل ِ میمونه، خیلی باختن اگه نتونن به اندازه ی یه شامپانزه خوشحال باشن... یعنی خیلی باختن ها...



نظرات 1 + ارسال نظر
یاغِش دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.asha.blogsky.com

سارا جان،
نوروز ات پیشاپیش مبارک آبجی ِ خوبم.
سال ِ خوبی برات باشه با تندرستی و شادی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد