مامانش اومد قد قد قدا


برای خودمم هم عجیبه ولی به طرز متحجرانه ای معتقدم که آدمها عوض نمی شن*... پر رنگ می شن... کم رنگ می شن... ولی عوض، نه...

می شه که خودشون رو سرکوب کنن، می شه که چهارچوب ها خفه شون کنن، می شه که در رهِ باریک و شبِ تاریک محافظه کارتر بشن، می شه که در اتوبان و روز روشن ریسک پذیرتر بشن، می شه از محیطی که هستن رنگ بگیرن و با مردمان پایکوبی کنن، می شه که نه و قهر کنن برن یه گوشه سر در جبین شن، می شه که نقش بازی کنن، می شه که امتیاز بدن تا مثلن از بازی پرت نشن بیرون، می شه سعی کنن دهنشون رو ببندن تا از پل به سلامت بگذرن، خلاصه می شه که بازی رو بازی کنن و خودشون رو ادجاست کنن با شرایط و منافع و الخ... ولی عوض، نه... همه ی اینها نوسانهایی خواهد بود حولِ اون نقطه ای که در فضایِ هزاران بعدیِ شخصیت از آنِ خودمون کردیم...


نمی خوام نتیجه گیری مستقیم کنم چون بلافاصله چاقو می ره زیر گلوم و مجبور می شم بابتِ تک تکِ گمان هایی که این چند خط از کنارشون رد می شه جواب پس بدم!... ولی خلاصه اش اینکه فکر می کنم آدما عوض نمی شن... مرغ**، مرغه... می تونه سعی کنه و بنا به مصلحتش مرغ ِ شجاعی باشه، ولی هیچوقت ببر نمی شه... یعنی برایِ مرغ، ببر بودن یه چیز ِ بیخود و اضافه ایه...

از اون طرف، ببر رو می شه دندوناش رو کشید و ناخناش رو قیچی کرد و انقدر هیچی بهش نداد بخوره تا به علفخواری گردن بذاره... ولی هنوز ببره... هنوز منتظر یه فرصته که بجهه...



توضیحات: مطمئن نیستم چرا نشستم اینو نوشتم... احتمالن به خاطر اینه که از دیروز منتظرم یه چیزی رو کامپایل کنن بدن دستم که هنوز ندادن و از دیروز همه ی وبلاگ ها و مجله ها و خبرها و همه ی صفحاتی رو که رو وب می شناختم یه دور (و گاهی چند دور) چک کردم و هیچ کار دیگه ای به فکرم نمی رسه که بشه پشتِ این میز کرد!



*. احتمالن منطقی تره که بگم بعد از یه سن خاصی... دانشمندا می گن بعد از پنج سالگی...

**. ترجمه ی مستقیم از کلمه ی انگلیسی ِ Chicken.

نظرات 4 + ارسال نظر
آذین شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ق.ظ

من چقدر دلم میخواد بیام تو این شرکت گل و بلبل کار کنم آخه !!

سارا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ق.ظ

گل و بلبلیش از نوع مرغوبی نیست! ساعتمون رو زیاد کردن، الان رسمن از بوق سگ می رم تا بوق سگ... ولی جدی اگه اینجا بودی چقدر زندگی راحتتر می شد

میم نقطه یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ق.ظ

آره خوب عوض نمی شن فقط گاهی یه عده نقاب میگذارن و گاه برش میدارن همین.

راستی این فن آوری جدیده که از طریق وبلاگ میشه چاقو زیر گردن بگذارن؟
دیدم چند وقتی احساس بی سر بودن می کنم!نگو تو همین بلاگستان سرمون رو قیژ!

حمیدرضا یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ب.ظ http://zirohour.blogspot.com/

و چنان که آغاز کردی، بر همان خواهی بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد