منطق


مقاله ی خوبی هست اینجا در بابِ اینکه آدم اگر یک تناقض را بپذیرد، رسمن می تواند هر گزاره ای را بپذیرد... به بیان دیگر آدم اگر یک تناقض در باورهایش داشته باشد، دیگر نمی تواند درست و غلط را از هم تمیز دهد و تبدیل می شود به یک موجودِ شکمی که روی هوا نظر می دهد و کورکورانه تصمیم می گیرد و کل زندگی اش (و بعضن زندگی اطرافیانش) به هم می پیچد... از سوی دیگه آدمی که می خواد اینجوری نباشه، باید جنم ِ این رو تو زندگی داشته باشه که هیچ جوره تخفیف نده و مصالحه نکنه و نذاره چیزی از زیر سیبیلش رد شه...


در حین ِ خوندنِ این مقاله بالایِ بیست تا از تناقضاتی که تو ذهن ِ خودم دارم جلوی چشمم رژه رفت... مواردی که "کوتاه" اومده بودم و "قبول" کرده بودم و "گیر" نداده بودم و بعد مجبور شده بودم بیفتم دنبالِ روانکاویِ خودم که ببینم این افتضاحات از کجا آب می خوره... دردناک بود!


ولی به دور از مشکلاتِ شخصی، خیلی از خوندنش لذت بردم... بعد از مدتها یادم اومد که چی شد سال سوم دبیرستان در اوج ِ فعالیت های هنری/فرهنگی یهو تصمیم گرفتم برم کامپیوتر بخونم... معلمی داشتیم که گزاره ها رو با مثالهای در ابعادِ زندگی بهمون یاد می داد و تفسیر می کرد... همون شد که شیفته ی ریاضیاتِ منطق و کاربردهاش شدم... هنوزم هستم :-)


از دستِ این معلمها...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد