پنجشنبه، یه روز قبل از کریسمس


می خوان ساعت دوازده ولمون کنن بریم کریسمس ایو در کنیم... و من انقدر ذوق مرگم که نمی دونم این نصف روز رو چه جوری آتیش بزنم... یه دل می گه صاف برم خونه، بدون یک کلام حرف بگیرم بخوابم و هر وقت خواستم بیدار شم... دلهای دیگه ای هم هستن که چیزای دیگه ای می گن ولی فکر کنم آخرش برم بخوابم... از صبح تا حالا هم یه نفس دارم وبلاگ می خونم... خلاصه امروز خوب بود!


تایم شیت ام رو پر می کنم... از جمله نکاتِ اخلاقی ِ امروز اینکه دعا کردن برایِ چیزی که ممکن الوجود نباشه بی فایده اس... برایِ چیزی که ممکن الوجود باشه هم... اِمممممم... آدم بهتره خودش آستیناش رو بزنه بالا... مطمئن تره... نکته ی دیگه اینکه بعضی از ماها با رفتارمون، حتی گاهی با محبت کردنمون، بقیه رو به گروگان می گیریم... خیلی زشته...


در آخر هم برایِ کریسمس هیجان زده نیستم ولی برایِ اینکه یه عالمه تعطیلم چرا...

نظرات 1 + ارسال نظر
سردرگم یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:09 ب.ظ http://srdrgmsardargom.blogfa.com/

سلام دوست عزیز، وبلاگ خوبی داری.
این جمله : "نکته ی دیگه اینکه بعضی از ماها با رفتارمون، حتی گاهی با محبت کردنمون، بقیه رو به گروگان می گیریم... خیلی زشته..." خیلی به فکر وادارم کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد