کارام جانم می رود...

 

بار اول که ویدئو را می بینم، دلم انگار تا دم گلویم بالا می آید... بار دوم، راه نفس کشیدنم را انگار اشک و بغض می گیرد... بار سوم، اینبار از زاویه ای دیگر، دنیا انگار رنگ و رویش را می بازد... بار چهارم... بار پنجم... 

باید حوالی ِ بار دهم باشد... فکر می کنم چه چشمان زیبایی داشت... و یحتمل آرزوهای بزرگی... بار دیگر همینطور که ویدئو را می بینم با دوستی بحث می کنم: انگار فقط به سر و سینه شلیک می کنند... پس از زیر و رو کردنِ آرشیو خونریزیها -از ویدئو تا عکس و یادداشت و غیره- بر حدسمان صحه می گذاریم: از کمر به بالا را نشانه می گیرند...  

به عکس چهره ی پر از خونش توی بالاترین زیاد بر می خورم... توقف ام در حد یک نگاه است و بعد صفحه را اسکرول می کنم بلکه خبر دندان گیری گیرم بیاید... خیلی ها برایش نوشته اند... 

در مراجعاتِ بعدی حتی همان یک توقف را هم نمی کنم... حالا حتی لینکهای «در مدح ایران دخت» را رد می کنم به امید یک «خبر واقعی»... و این در حالی است که از ساعتِ شهادتِ دخترک فقط چندی بیشتر از بیست و چهار گذشته... از خودم می پرسم: عادت کرده ای؟

یادم می آید: عادت می کنیم... 

شاید این نیز بگذرد...

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ق.ظ

http://takderakhtitanha.blogfa.com/
این خانم برادرش شهید شده تسلیت بگیم و خون بگرییم

نرگس دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:41 ب.ظ

ولی من عادت نکردم سارا... هنوز چهره اش جلوی چشممه ... و هنوز هربار با دیدن عکس و فیلم بیشتر از کینه و نفرت پر میشم... کینه خیلی بدچیزیه...خیلی

بارون دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:29 ب.ظ

من بیشتر از دو بار نتونستم ببینم.
دفعه دوم هم مال این بود که گول خوردم.
فکر کردم ویدئوی دیگه ایه. نمی دونستم که از چند زاویه !! از یه صحنه فیلم گرفتن.
نمی دونم فیلم بردار چطوری تونسته دوربین رو بین دستاش نگه داره. چطوری لرزش دستا و دلش بهش اجازه داده که تا آخرشو بگیره.
کارش قابل تقدیره.

مریم چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ب.ظ

سارا بیا بنویس
ساکت بودن همه منو عذاب می ده.
سارااااااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد