یادداشت اول: در یک هفته ی اخیر، این شاید دفعه ی پنجمه که وبلاگ رو باز می کنم به قصد تقریر ِ چیزکی... دوبار اش که ایده رسمن ایده ی داستان کوتاه بود... یکی داستانِ مردِ جوانی که به آپارتمانِ جدیدی نقل مکان می کند و بویِ معلق در هوایِ اتاقها او را به خیالپردازی در مورد مستاجر قبلی می کشاند... و دیگری داستانِ زنی که در سکوتی موافق، شنونده ی سخنرانی ِ شوهرش در میهمانی ِ دوستانه ای است اما در دل به رویاهای خودش می پردازد و یواشکی از جمع دور می شود...
هیچکدوم رو نمی دونستم چه جوری باید تموم کنم... از عوارض ِ عدم ِ تمرکزه و این باور ِ کاملن غلط که حتمن الان وقتش نیست و بذار برای یه وقتِ بهتر :(
یادداشت دوم: Groundhog Day کاملن داستانِ این روزهای من است اگر بخشهای کمدی اش را فاکتور بگیری... تو این وانفسا، همین کافیه که نوشتنم هم نیاد دیگه...
یادداشت سوم: رفتن یا نرفتن... مسئله اینست...
یادداشت چهارم: دلم می خواد یه لیست درست کنم از کارهایی که دلم می خواد تا قبل از چهل سالگی انجام بدم... اما جرئتش رو ندارم :(
اگه کردم می ذارمش اینجا
سلام
معنی Groundhog Day رو می نویسم، چون شما ننوشتی و ممکنه برای بعضی ها سوال بشه
Groundhog Day: روز "دوم فوریه" که به عقیده عوام اگر آفتابى باشد نشانه آن است که از زمستان شش هفته مانده است و اگر ابرى باشد نشانه اوایل بهار است.
اگه دوست داشتی به من سر بزن
www.rehabilitationmanagement.blogsky.com
به وحید: با تشکر از شما :)
امیدوارم این رفتن یا نرفتنی که مسئله است، منظورت آمدن یا نیامدن پیش من نباشه.
(بازم همه چی رو به خودم گرفتم !)
چی بگم والا سارا جان
دست به قلم خوبی داری، هم در نوشتن هم در به تصویر کشیدن...
ممنون از وحید، چون معنی این روز برای من سوال برانگیز شده بود.
حالا مطمئنی ۴۰ سال عمر می کنی؟
!
یعنی الان هم قبل از ۴۰ سالگیه دیگه...لیست کن ببینیم تا حالا چه کارایی کردی:
همه رو مرد و مردونه اعتراف کنی ها ...
ای میل جواب نمی دی؟
قضیه بیزینس بودها...
نگران نباش تو حالت خوبه ...توپ توپی..اگه هم امروز نه...فردا حتما آره...
شاد باش
من سارای اینجوری رو دوست می دارم نه چون خسته است..چون داره غر میزنه ؛)