بهشت خاکستری

 

کتابِ عطاءالله مهاجرانی رو می خونم... بهشت خاکستری... داستان از هیئتی شروع می شود که دولت است و بنا بر دلایلی که آنچنان هم معلوم نیست و مثل پیش فرض می ماند، نتیجه می گیرد که: 

«... انسان به صورت خداوند آفریده شده است... باید در جهانی خدایی زندگی کند، نه شیطانی و جهنمی... من برای زندگی انسان، برای تکامل معنوی او، شرایطی بهشتی فراهم می کنم... شرایطی که در آن گناه اتفاق نیفتد...» 

 

و اینگونه می شود که «دولت» دست اندرکار ساختِ جامعه ای بهشتی می شود... و گویا چون قرار است جامعه ی بهشتی کمالِ مطلق باشد و انگار کن خودِ بهشت باشد، فرض بر اینست که مردم نیز خوشحال خواهند بود و به بیانِ خودمان، این همون چیزیه که می خوایم... 

 

کتاب با شخصیت های مسطحی مثل «آقای جنت ساز»، «آقای فرهنگی»، «آقای فیلسوفی»، «آقای واعظی»، «آقای عسکری»، «جوانی با عینک پنسی»، «آقای وفایی» و بقیه ی حضار شروع می شه... در طول کتاب اما، شخصیت ها جا به جا می شن... گاهی بدونِ هشدار حتی... یکهو چشم باز می کنی می بینی یه عده دیگه تو بازی ان... کلن سخته که بتونی پیدا کنی کدوم دیالوگ رو کی گفته مگر از روی محتوا یا آهنگِ جمله... که اونهم منوطه بر حس شخصی ت از جمله ها... و همه ی اینها، تمرکز زیادی می طلبه... هر چند که ظرافتِ نگاهِ نویسنده و قلم روانش خیلی تمرکز کردن و حل شدن توی متن رو راحت می کنه...  

 

خیلی بیشتر حرف دارم از کتاب که بزنم... مخصوصن دلم می خواد بگم که چقدر محیطی که خلق می کنه رو می شه به جای محفل های دولتی ِ «پشت درهای بسته» گرفت... به هر حال این کتاب رو کسی نوشته که در صدر وزارت بوده... هر چند به نوع خودش کوتاه... هر چند به نوع خودش فراموش شده... ولی تا کتاب رو نخونی نمی تونی ببینی اینها رو... یا شاید من دچار توهم شدم و دارم گنده اش می کنم! 

 

ولی کلن برام خیلی جالب بود... این اولین کتابیه که از مهاجرانی می خونم و یه جورایی خوشحالم... به لحاظِ قلم می تونه یکی از ظریف ترین و محبوبترین نویسنده هام باشه... هر چند که حرفاش یه جورایی دردمند و سردرگمه... و یه جورایی حیفم می آد که آدمی با این روحیات و این هوش، چرا باید اینطور قاطی ِ خشونت و خِشانتِ سیاست بشه... 

 

به هر حال، خوندنش بسیار توصیه می شه... کتاب به دختر نازنینش «صهبا» تقدیم شده و هر گونه شباهت احتمالی بین شخصیت ها و رویدادها با افراد حقیقی یا حقوقی به کلی تصادفی است.

نظرات 10 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ق.ظ

این آقای مهاجرانی که وزارت کوتاه در دوره ی خاتمی ادامه ی سال ها معاونت هاشمی رفسنجانی، پیش از اون معاونت نخست وزیر میرحسین موسوی و پیش از اون نماینده ی مجلس اول جمهوری اسلامی بوده و نکته ی مهمش سواد بالای تاریخی و شناختن ذاتی سیاسته قطعن حرف های زیادی برای گفتن داره. قلمش خیلی خوبه . مقاله هاش توی روزنامه ی اطلاعات و اولین رمانش که اسمش رو یادم نیست ولی تا نصفه خوندم و با اینکه فضا رو دوست نداشتم قلمش عالی بود شاهد این مدعان.
کتاب رو چی جوری گیر آوردی؟ از ایران یا خارج؟

سارا چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:31 ق.ظ

از خارج... یعنی از کتابخونه ی محله مون... رو نت گشتم نبود

حمیدرضا پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:45 ب.ظ

ببین ما هواسمون هستاااا (هواس ؟) ۲-۳ تا پسته هی داری از این اصلاح طلب های مزدور دوزنه حمایت می کنیااااا ... :دی خبریه ؟ نکنه نوبل صلح امسال برای شما در نظر گرفتن ! :)) چطوری این روزا ؟

نیما جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:03 ق.ظ

چند وقت بود نمی اومدم اینجا اما چندتا نوشته آخرت رو که خوندم احساس کردم عوض شدی یه ریزه یا شایدم من عوض شدم یا هر دو عوض شدیم! ولی به هر حال یه اتفاقی افتاده چون اینجا مثل قبل نیست
بزرگ شدی؟ عاقل شدی؟ بالغ شدی؟ آدم شدی؟ عاشق شدی؟ چی شدی؟!

سارا شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:22 ق.ظ

به حمیدرضا: :)) ایول... واقعن مثنکه حواست هست چون حتی خودِ من هم نمی دونستم که منظورم اینه! ایول!

به نیما: به‌به... از اینورا... سایه تون دوباره افتاده رو سر ما و همه جا تاریک شد باز!
آدمیه دیگه... تغییر نکنه چی کار کنه...
خودت بگو... چی کار کنه؟!

اشکان شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ب.ظ

سلام:
...بعدا می یام ....راستی اینجا جنوبه
....

نرگس دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ب.ظ

مهاجرانی... چشم می خوانیم...میگما سارا... بیا یه کم از اونجا بنویس...ببینیم میتونی تشویقمون کنی بیایم... یکی میگفت نیای خوب نیست که :دی

زهره دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.sayeaftab.blogfa.com

باید منظر این بهشت هم بود!!..

رضا دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:22 ب.ظ

حامد پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ

سلام من خیلی وقت به دنبال کتاب بهشت خاکستری میگردم اگر کسی متن کامل کتاب رو داره برای من بفرسته!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد