تضادهای روزانه

یادداشت اول: پناه آوردن به شعور جمعی و وا دادن به انتخاب هایی که هزار سال است جواب داده اند، یکی از بزرگترین نشانه های بزرگ شدن است... آنوقتی که افسارت را می دهی دستِ تجربه ها و دانسته های نسل های پیشین، معنی اش اینست که دیگر حوصله ی آزمودن و تجربه کردن را از کف داده ای و بیشتر می خواهی برانی تا برسی ته خط

 

یادداشت دوم: دوستی هست که حالا یا از سر شکست عاطفی و یا از سر پختگی و آزمودگی، می گوید: «همیشه آدمهایی را انتخاب کن که چیزی به دارایی شان نیفزایی... همیشه آدمهای قوی را انتخاب کن و بگذار ضعیف ها بروند بمیرند... با قانون طبیعت در نیفت وگرنه ور می افتی»... و من متنفرم از اینکه انقدر راست می گوید

 

یادداشت سوم: یه عطر دارم از روزهای دور تهران... امروز محض تفریح زدمش، چشمتون روز بد نبینه... چه به سرم اومد... یه چیزایی یادم اومد و یه خاطراتی واسم زنده شد که نگو و نپرس...

کله ام شده مثل یه صندوقچه... پر از خاطره ها و تصویر هایی که ازشون فراری ام... همه شون رو چپوندم تو هم و گذاشتم تو این صندوقچه و درش رو بستم... یه موقع هایی که اشتباهی و به هر دلیلی، در این صندوقچه باز می شه، پدرم در می آد...

نظرات 9 + ارسال نظر
حمیدرضا سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ب.ظ http://3noqte

این دوستت رو بهم معرفی کن با این تیریپ حال می کنیم شدیدا ! :دی

بارون چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:42 ق.ظ

این دوستت راست می گه.
نه که سنگدل باشی.
که ناجی کسی نباشی.
کسی که خودش دوست داره ضعیف باشه و کاری واسه خودش نمی کنه. تو نمی تونی کاری واسش بکنی.
عوضش از اون آدم قوی یاد می گیری که توام قوی تر بشی.
این سنگدلی نیست به مولا ای والد خوبم !‌‌

یوسف نیا چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.mehvar.com

سلام
همانطور که اطلاع دارید برای افزایش بیننده سایت یا وبلاگمان،موتورهای جستجو خیلی مهم هستند. و یکی از روشهای فوق العاده مهم و از همه جالبتر رایگان افزایش امتیاز در موتورهای جستجو ، تبادل لینک بین سایتها و وبلاگهاست.
سایت محور مشتاق تبادل لینک با شماست.
به همین منظور شما می توانید با ثبت لینکتان درhttp://www.mehvar.com/link/register.aspx بطور کاملا رایگان از این مزیت استفاده کنید. همچنین خواهشمندیم متقابلا لینک http://www.mehvar.com
را درسایت یا وبلاگ خود با یکی از عنوانهای :
سایت نیازمندیها
نیازمندیها
آگهی رایگان
فروشگاه اینترنتی
حراجی اینترنتی
لینکستان
قرار دهید. بدون اینکه اجباری در ثبت لینک ما داشته باشید در اولین فرصت و در سریعترن زمان لینکهای ثبت شده را تایید وارادتمان را کامل می کنیم.
نکته ضروری
با توجه به اینکه بعضی از دوستان هنگام تکمیل فرم ثبت لینک به قسمت کلمات کلیدی توجه خاصی ندارند و یا نام خود و یا کلماتی غیر مرتبط با سایتشان را قرار می دهند، حال آنکه این قسمت، چون توسط موتورهای جستجو ایندکس می شود از اهمیت فوق العاده بالایی برخردار هست. خواهشمندیم برای دریافت نتیجه مطلوبتر از ثبت لینکتان در سایت محور کلمات کلیدی سایتتان را که می خواهید افراد با جستجوی انها به سایت شما هدایت شوند حتما در این قسمت درج نمایید.

رضا چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:07 ب.ظ

می خوام داستان احمد رو در چند پاراگراف از نگاه خودم بنویسم ... دعا کن حس و حال یاری کنه ... یه پست گذاشتم، اومدم دیدم با یادداشت سوم تو چقدر هم فازه ... همین .

نرگس پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ب.ظ

پاراگراف اول رو خوب اومدی... بعد تازه فکر کن بعد اینهمه الدورم بلدورمی که ساختی اینهمه سال واس خودت یهو می بینی تن دادی به همه اون چیزایی که بوده..اونوقت منم از خودم حالم بهم میخوره...
بعدشم اون عطرو نزن..در عین حال که شدیدا دلم میخوام ببینمت اما این روزا که میگذره بیشتر ایمان میارم به اینکه دست مریزاد که رفتی..

اشکان شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:29 ب.ظ

همینه دیگه !
پدرت در می یاد بس که ضعیفی...آخرش هم منقرض می شی نسل ات ور می چلفته!
....
حالا اونایی که نسل شون ور نپریده چه گلی به سر بشریت زدند ؟
معلوم هست؟
نه ولله...
بگذار ضعصف ها بروند بمیرند....!
این رفیقتون احیانا هیچ وقت خیال رفتن نداره گویا..
زهی شادباش.
ولش کن سارا ...
تو این کاره نیستی
زور مفت هم نزن....
جان پدر:
از کوزه همان برون تراود که ....

اشکان شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ب.ظ

احمد رو خوندم....باهات موافقم که ادامه اش بدی...اصولا ادامه دادن چیز خوبیه ((الکی))
اما فکر که می کنم میبینم این تلنگرهایی که ما به روح و وجدان و وجود خودمون زدیم جای اینکه حالمونو عوض کنه انگار ی که حالمونو از اونی که بود هم خرابتر کرده ...هی از خودم(ون) بیشتر بدم(ون) می یاد ...فادیده اش چیه وقتیکه همه می دونن خوب خوبه و بد کیه!
سفید کدومه و سیاه چیه!
خلاصه که انسان بودنم چیز خوبیه اما کو گوش شنوا....
به احمد بگو برو حالشو ببر..خوش باش...بره بریونی نشد استیک و عشقه..
نگران ما هم نباش!
نگران ما نباش ما گریه رو خوب بلدیم
برامون گل نفرست با درس خوشبختی بدیم
نگران ما نباش رخت عزا به ما می یاد
به ما چه تو شهر شما قهقه ی صدا می یاد
نگران ما نباش ما تو کویر خیمه زدیم
تو جهنم خدا راضی به دنیا اومدیم
نگران ما نباش زندگیمون رفته به باد
ما دلمون سوخته اگه بوی کباب داره می یاد
نگران ما نباش ستاره ها با ما لج ان
کوچه های آسمون تاریک و گمراه و کج ان ......

باقی شو نمی گم بعدا می شنوی خودت (چشمک)

شادانه زی

اشکان شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:20 ب.ظ

من هی میخونم می یاد نظر میدم...اما این آخریشه قول!
تو کلیشه های غربتی یه چیزی گفتی که ماه هاست ذهن منو خراب خودش کرده بوده اما نمی دونستم چه جوری درست بیان می شه...
اونجا که گفتی :
ما فایترهای خوبی هستیم اما لیورهای خوبی نیستیم...

ووووو...دمت گرم!

مدت ها به این ماهی فایتر که ۵ ماهی هست دارمش خیره میشدم و به اینکه چرا باید همیشه تنها باشه فکر می کردم نگو حدیث نفس بوده جانا..
باز هم بارک لله به سارا با این کله اش
آفرین

سارا دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ق.ظ

به اشکان: :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد