این در و اون در

 

کار. کار. میتینگ. کار. پروسس. فایل. ناهار. چای. تو چرا از آبگرمکن آب بر نمی داری؟ چون زود یخ می کنه. کار. گپ. کار. سگا. عصر. گزارش. بای. بای. خیابون. آدم. ساختمون. چهارراه. اتوبوس داره می ره، بدوم یا ندوم؟ صندلی. دریاچه. جنگل. پل. آب. آب. پلازا. دینگ، ایستگاه بعد پیاده می شم. خونه. اوپس، نون نداریم. مغازه. نون. شیر. بیسکوییت؟ نه، دارم چاق می شم. مرغ؟ نه، دیگه داره حالم ازش به هم می خوره. صف. اوپس، پنیر یادم رفت. بیخیال. هَو اِ نایس تایم. کوچه. همسایه. های. های. خونه. قفل. کفش. کیف. کلید رو بذار سر جاش. لباس. جوراب رو ننداز رو مبل. غذا. غذا؟ کدوم غذا؟ ماکارونی؟ سوپ؟ سوپ. سالاد. ماست. کامپیوتر. امروز چه خبر. ایمیل. آفلاین. چت. درس؟ دو خط. حموم. سشوار. تلفن. مامان. بابا. خوبم. آره. اوکی. خدافظ. چت. درس. فیلم. دیر شد بگیر بخواب. ظرفا؟ فردا. پس لابد آشغالا هم فردا؟ آره. اوکی. شب خوش.

لحظه به لحظه ی اخبار بچه ها رو دنبال می کنم هنوز... با گاسیپ و مخلفات... با همون اگرها و شایدها و نکنه ها... با همون گاهی حال به هم خوردن ها و بد و بیراه گفتن به در و دیوار هستی... کنده نشده ام از اون محیط... از اون دایره... از اخبار مربوط به خانوم عسگری تا ریش استاد و... بچه ها فارغ التحصیل شدن... عکساش رسیده... با شالگردن سفید، جلوی فنی... دلم تنگ شده؟ تنگ نشده؟ تابستون می رم ایران؟ پاییز؟ نمی دونم... بچه ها قسم خوردن... نمی دونستم مهندسی هم قسم داره... من نخوردم... سروش می گه پس هر غلطی دلت می خواد بکن... به غلط هایی فکر می کنم که اگر قسم خورده بودم نمی تونستم بکنم... چیزی به ذهنم نمی رسه... بیشتر دلم از اون شالگردن ها می خواد.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
sh.kh دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:55 ق.ظ http://khodaam.persianblog.ir

Rastesh manam ta parsal nemidonestam

نرگس چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ق.ظ

پاراگراف اولت زندگی بود...پاراگراف دوم ات هم زندگی بود :دی
سارا کم میرم یونی... اما هربار که از پنجره های آزمایشگاه زل میزنه به پل عابر و ساختمونای اونور خیابون قدر یه دنیا دلم تنگ میشه... حالا من الان عین این روضه خونا نشستم برات روضه میخونم :دی

مریم چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:58 ب.ظ

تقصیر نرگسه ها وگرنه من کی می خواستم بگم که چند بار از روی اون پلمون رد شدم انگار زمان وایساد؟

عباس جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:42 ب.ظ

عباس سلام:
من سارا هستم
تو چطوری؟
!

بداهه نویسی ا ز شیخ اجل واعظ شیراز
پست های اخیرت رو خوندم
خوب که خوب
...
حرمت منو نگه دار
آفرین

تا پارسال
صد سال به اون سال
ممرسی حال منم خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد