به لحاظ حقوقی

 

دچار سکوت شده ام... تنهایی هم یک جور افیون است... غوطه ور می شوی و لذت می بری و رفته رفته معتاد می شوی و تحلیل می روی و تنها نگاه خیره ات می ماند بر در و دیوار زندگی... چیزی را می کُشد این میان... آنطور که دیگر حرف را تاب نمی آوری... اجتماع بیش از دو نفر را ایضن... و نگاهت، انگار که همیشه سوال دارد...

آقا اجازه؟ ما از کجا آمده ایم؟ آمدنمان بهر چه بود؟ به کجا می رویم؟ آقا اجازه؟ گِل وجود را با آبِ کدام چاه ورز داده اند که اینطور چسبش کم است؟ آقا اجازه؟ ما اگر باشیم بهتر است یا نباشیم؟ اگر بمیریم بهتر است یا نمیریم؟ اگر می ماندیم بهتر بود یا نمی ماندیم؟ آقا اجازه؟ اولین بار کی این چُس ناله را سرود که «ماندن یعنی ندیدن»؟ آیا احیانن خودِ خرمان نبودیم؟ آقا اجازه؟ بهتر نیست که فعلن خفه شویم؟ بهتر نیست که فعلن نگاهمان را به جلو بدوزیم و فکرمان را بگذاریم توی آب نمک برای روزهای آتی؟ آقا اجازه؟ بهتر نبود همان اول زندگی افسارمان را می دادیم دست یکی و خلاص؟ آیا غلط کردیم؟ آیا درست کردیم؟ آقا اجازه؟ اینها اگر بخواهد تقصیر خودمان نباشد تقصیر کیست؟ آیا می توان به لحاظ حقوقی یک «مملکت» را مقصر دانست؟

مسئله اینجاست که وقتی هیچ کس را توی زندگی ات راه نمی دهی، مجبوری همه ی بازی ها را تک نفره اجرا کنی... قاضی خودت، دادستان خودت، وکیل خودت، شاهد خودت، متهم خودت... آخر سر، مجرم هم خودت...

...

جدی نگیر... اوضاع خیلی هم خوب است... کمی ترسیده ام فقط... وگرنه که به پیش می رویم...

نظرات 6 + ارسال نظر
یاس وحشی یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:36 ق.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

شاید تقصیر روز مرگیت باشه البته روزمرگی تک نفره ...

.::موفق باشی::.

شهره یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:55 ب.ظ http://www.aveh.blogsky.com

زندگی دادگاه نیست که در ان بخواهی کسی را محاکمه کنی زندگی یک بازی است که برنده اش هم خود تویی فقط نذار کسی ازت جلو بزنه وگرنه دوم و سوم و...می شی ولی بازم غصه نحور چون بازم نفر میشی مهم هم نیست چندم بشی مهم اینه که برنده باشی و می دونی کی برنده ای وقتی که بتونی به غصه ها هم بخندی که هر کدون اونا هم درس حدیدی هستند برای اینکه تو رو برنده کنند پس حرکت کن به سوی خدا با؛ خود آی ؛ خودت

مریم یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:41 ب.ظ

دروغ نگو تو نترسیدی تو رفتی رو اون پله باریک وایسادی! تو که ندیدی، من دیدم! :)
اون تاب نیاوردن اجتماع بیش از دو نفر رو پایه م. تازه شم اون فرضیه ی حاجیه که سه تا زن می خواست رو هم پایه م. از لحاظ حقوقی مملکت رو مقصر دونستن رو هم پایه م. در کل من پایه م!

نرگس یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:30 ب.ظ

به سلامتی میبینم که مریم زده تو کار پایه... فقط بگو سه پایه چهار پایه چی؟؟؟:))
راست میگی رفتی اونجا خالی بند هم شدی...؟؟؟ کی میگه تو ترسیدی...من ترسیدم که هفته دیگه دفاع دارم ببین :دی

«Vی« سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ب.ظ

در کل نتیجه گیری می کنیم که هر شخص دیگری اعم از صغیر و کبیر و پیر و جوان و مذکر و مونث امکان دارد ترسیده باشد جز سارا!

مریم سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:37 ب.ظ

این پایینی من بودم! نمی دونم چرا اسممو این جوری نوشت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد