بدون عنوان

 

امروز اولین روزی است که بیدار می شوم و احساس می کنم که می مانم... که اینجا خانه ی من است... نمی دانم ماوقع چه بوده که ماحصل اش این باشد و نمی دانم پیش از این چه بوده که یقین را و تعلق را مانع می شده و هر چه بوده حالا می دانم که می مانم... که بازگشتی در کار نیست... که اینجا خانه ی من است و سوای دیوارها، بقیه اش را خودم ساخته ام... خانه ام... خانه ی من... خانه ی خودِ من... خانه ی خودِ خودِ من... چقدر قدرتمند و غرور آفرین است این ترکیب... و نمی دانی که وزن را باید بیندازی روی «خانه» یا روی «من» یا کدام...

...

در این خانه ی باشکوه که تعدادی مبل راحتی، یک میز تحریر و یک تلویزیون گنده وجود دارد و کف اش مزین است به یک گلیم یادگار چند تن از دوستان، برای صبحانه نان نداریم و حوصله ی چای درست کردن نداریم و دلمان شیر نمی خواهد و در نهایت یک عدد سیب زمینی که آخرین دانه ی سیب زمینی است درون ماکروویو چرخ می خورد و ناهار مهمان هستیم در خانه ی یکی از اقوام و یادمان باشد سر راه چیزی به رسم شیرینی بگیریم برای آشپزخانه ی جدیدشان و عصری برگشتنی هم یادمان باشد که چند قلمی خرید کنیم برای این یخچال و تا شب، حالا ره دراز است و قلندر بیدار...

 

نظرات 5 + ارسال نظر
بید مجنون جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:04 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

قوربونت سر راهت یه پیت حلبی نفت هم واسه ما بگیر خیلی سردمونه


در ضمن منم جدیدا وب زدم سر راهت یه جعیه شیرینی بگیر به مام سر بزن

مهدی جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:16 ب.ظ

خب حالا اینکه وزن رو تو باشه یا رو خونه به ما چه ! فقط به مبارکی و میمنت جهت عرض تبریک ما مهمونی کی دعوتیم ؟‌ بله؟‌

یه مرد امیدوار شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:36 ق.ظ http://moodi.persianblog.ir

ولی به نظر من باید حوصله چای درست کردن را داشت... تو این هوا می‌چسبد

شهره شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:16 ب.ظ http://www.aveh.blogsky.com

سلام
داشتم نظرات را می خوندم ببینم کسی دلش برای تو سوخته دیدم ای دل غافل این بید مجنون چه تیکه ایه..

محمد یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:16 ق.ظ http://delle.blogsky.com

سلام
باحالی عزیز
ولی چرا اینهمه بوی کهنگی میده
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد