چوب الف

 

آیا شانزده آذر در راه است؟ آیا جای من یکی که اصلن خالی نیست؟ آیا اونجا بودم طرفم هم به دانشگاه نمی افتاد؟ آیا این راست است؟ آیا من توهم زده ام یا واقعن بعضی هاشان بر و بکس آشنا هستند؟ آیا به من چه؟ آیا من به قدر کافی مشکل دارم که دیگر جایی برای شانزده آذر و باقی قضایا باقی نمی ماند؟ آیا تولد خواهرم مهم تر است که یک هفته بعدش است و بهتر است برای آن گریه کنم نه برای این؟ آیا بهتر است به کارهایم برسم و اصلن گریه نکنم؟ آیا شما چه برنامه ای دارید؟ آیا می آیید برای من هم تعریف کنید؟

نظرات 8 + ارسال نظر
اشکان چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:33 ب.ظ

من بعد از جراحی چشم مامان بزرگم دنبال ردیف کردن جراحی قلب بابا بزرگه ۹۰ ساله ملقب به آقا خروسه هستم ....مجوز کلینیک رو گرفتم اما هنوز از هر نوع تغییری می هراسم !
آب و هوا هم تموم شد !
برات می فرستمش....
کی بود به کی می گفت :
تو درست مثل آب و هوا می مونی
..این روزا دیوان همشهری حافظ رو ریز ریز دارم می خونم همراه با صدای گرم احسان( خواجه امیری) ! که عجیب آلبوم جدیدش رو دوست دارم.....
جواب آف هم نمی دی....
پس به کی چه؟

نرگس چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:09 ب.ظ

سلام
من الان از سر کار اومدم اصلا هم یادم نبود که شانزده اذر نزدیک است..اصلا یادم هم نبود من همچنان دانشجو بوده و یک فروند کارت دانشجویی در کیف پولم یافت می شود... روزگار خوب است.. و ملالی نیست جز دوری شما...از شما چه پنهان طبق معمول با خودمان درگیریم و اینکه چیز تازه ای نیست...این اشکان این ها را هنوز برای ما در اینجا تعریف نمی کند به گمانم پارتی ات گردن کلفت شده رفتی اونور... هنوز بعضی سایتها من جمله این لینکی که گذاشتی فیلتر می باشد در اینجا و من نمی توانم ببینم... و ... ادامه دارد...

نرگس پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:38 ب.ظ

و اما ادامه ماجرا
من همین الان بالاخره فرانی و زویی رو تموم کردم..در ضمن چند وقت پیش بالاخره اتش بدون دود هم تموم شد..تو خونده بودی اش نه؟؟
راستی مامان اینا برگشتن از اونجا؟؟
این لینکه همچنان فیلتره احتمالا من سعی میکنم بازش کنم بالاخره...میدونی شونزده اذر قراره با همه منتقدین دانشگاهی برخورد جدی داشته باشن؟؟؟
شاید ادامه داشته باشد :دی

مریم پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ب.ظ

با سلام :)
اولندش که سارا جونم اول خواستم راستشو نگم اما دیدم کار خوبی نیست.ببین آره همون هشت و نیمو میگم. اما باور کن ته ته حال و هواش هنوز همون قبل بود.خب؟ اصن بهش فکر نکن. در ضمن ۱۶ آذر کاملا بی بخار و بی مزه می باشد جز همون یه خورده توی دانشگاه شما هیج جای این سرزمین خبری نیست! تو که اونجا از اخبار بیشتر مطلعی تا ما! این بود تعریف من برای تو :)
دومندش که نرگس جونم بابا از این برنامه های فیلتر شکن بریز دیگه! من ریختم یه حالی می ده این یوتویوب که نگو!!
سومندش که جناب اشکان خان! این روزا دلت برام تنگ نمی شه؟ می گی قلبت شده سنگ؟ سنگ که دلش تنگ نمی شه؟؟؟؟ :)

حمیدرضا جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:50 ق.ظ http://3noqte.blogfa.com

خیالت راحته راحت ! آب از آب تکون نمی خوره ! هیچ خبری نیست ! تحریک نکن ملتو به زندگی جدیدت برس به جاش ! :دی

مریم شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:46 ب.ظ

سارا! ببین تو اگه تند تند نیای اصلا خوب نیستا :)

مهدی شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ب.ظ

هارداسان؟ نکنه این بار راه افتادی دنبال دلت ؟! :)

سارا چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ق.ظ

به مریم: ساری!

به مهدی: اتفاقن یه بار یکی اشتباهی صدام زد هاردا !!! یاد شما کردم :)

به حمیدرضا: می دونم...........

به نرگس: خوشا به حالت :) من هم ملالی نیست جز دوری و الخ...

به اشکان: بفرست دیگه خالی بند! آره یادش به خیر... اینجا اگه بخوام مثل آب و هوا باشم باید بشینم زار زار گریه کنم! بارونش بند نمی آد لامصب...
موقع خواندن حافظ در شب یلدا ما را به هیچ وجه فراموش نکنید... از شدت بی بضاعتی دارم در اینجا رو تخته می کنم فور اوایل... ولی شما فال ما را بگذارید توی نوبت :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد