برف برف

 

خانه خالی است ولی گرم است... من پول ندارم ولی امیدوارم... هیچ کس دور و برم نیست ولی اشکالی ندارد... کریسمس در راه است ولی به من چه...

زندگی زیباست... راحت نیست ولی زیباست... من آرامم ولی نه از آن آرام هایی که لم بدهم و چرت بزنم... حالا حالاها باید دوید و تا کجا باید دوید را نمی دانم... اما می دانم باید شجاع بود... پس از روزهای متمادی پیاده روی های جانفرسا در سربالایی ها و سرپایینی ها و سرخورده شدن ها، عاقبت توی خانه ی خودم نشسته ام... به خودم می گویم که: این از قدم اول...

هنوز نمی دانم باید با آینده چه کرد... ولی پریده ام توی آب و باید تا جایی که می توانم دست و پا بزنم... بگذار اول بدانم که غرق نمی شوم، بعد به ساحل فکر خواهم کرد :)

جای شما خالی

نظرات 4 + ارسال نظر
اشکان دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 ق.ظ

وقتی تو رو می بینم ....آرزوهای گم شده ی خودمو می بینم...دلم می خواست یکی مثل تو بودم!
باور کن.

sepideh دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام دوست عزیز، خسته نباشی . . .

دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :

شروه خوان بغض بندر، در فراغ ناصرش می خواند ....

www.deltange-naseria.blogsky.com

٭٭٭ جاوید یاد و نام ناصریا ٭٭٭

موفق باشی . . .‌ . .

نرگس دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ب.ظ

دست و پا بزن... هر وقت هم خسته شدی...آروم دراز بکش روی آب و زل بزن به آسمون و ابرهای سفید... ساحل هیچ خبری نیست..عمریه همه دست و پا می زنن برای رسیدن به ساحل..اما انگار ساحل مثل سراب می مونه ...اما توی آب... پس حالا که زندگی تعریف شده تو دست و پا زدن دست و پا بزن... اما گاهی اروم..گاهی تند :)

وفا دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:06 ب.ظ

برات خوشحالم

بازم می گم مشکلی بود به من یه ندا بده برات ردیف می کنم

همیشه بیادتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد