رساله ای در باب اختلاف فرهنگی بین زنان و مردان در جامعه ی امروز


- اپیزود اول:

دختر به مدرسه می رود و یاد می گیرد که دیگر دامن کوتاه نپوشد یا اگر می پوشد متین و خانوم دولا شود و  بنشیند، لباسهایش را به جالباسی آویزان کند، توی جیبش دستمال بگذارد، شب جوراب هایش را بشوید و هیچوقت بدون مسواک به خواب نرود.

پسر به مدرسه* می رود و هنوز یه ور پیراهنش از شلوار بیرون است، شلوارش را همانطور که در می آورد کف اتاق می گذارد، هیچوقت دستمال ندارد، جورابهایش بوی گربه مرده می دهند و مسواک، سالی یک روز.

نتیجه: از نظر زن، مرد تنها یک موجود شلخته و زباله ساز است که باید دائم دنبالش باشی وگرنه گند همه جا را بر می دارد. از نظر مرد، زن یک موجود عصبی و وسواسی است که از اول تاریخ تا به امروز جارو دستش بوده و تنها برای اعلام وجود، همه جا را برق می اندازد.

صحنه ی آخر: زن و مرد با هم ازدواج می کنند. مرد زباله ساز باقی می ماند و زن پاکیزگی را می پرستد. مرد و زن برای همیشه یکدیگر را تحقیر می کنند و از نظر هر یک، آن دیگری باید تحت روان-درمانی قرار بگیرد.


- اپیزود دوم:

دختر به بلوغ می رسد و یاد می گیرد جمع بنشیند و شانه هایش را منقبض نگه دارد تا رشد اندامش نمایان نشود، ملیح بخندد و آرام صحبت کند، موهایش را صاف شانه کند و پشت سر ببندد، و از پسرها بر حذر باشد.

پسر به بلوغ می رسد و با زاویه ی 135 درجه مثل آدامس روی صندلی ولو می شود، قهقهه می زند و عربده می کشد، نه تنها دست توی موهایش نمی برد بلکه چهار تا شوید صورتش راهم به رخ می کشد، و وقتی دختر می بیند آب از لب و لوچه اش آویزان می شود و تا یکی دو تا متلک نگوید آرام نمی گیرد.

نتیجه: از نظر دختر، پسر موجود فوق العاده ای است. از نظر پسر، دختر همه ی اسرار خلقت را یکجا در خود دارد.

صحنه ی آخر: پسر و دختر با هم نامزد می کنند. دختر در تمامی موقعیت ها از طرز رفتار پسر سرافکنده می شود و پسر، انگار که دارند خفه اش می کنند همه اش دنبال موقعیتی است که جیم بزند و با دوستان مجردش وقت بگذراند. از نظر هر یک، آن دیگری باید تحت روان-درمانی قرار بگیرد.


- اپیزود سوم:

دختر به دانشگاه می رود و با ادبیات و هنر آشنا می شود، در جلسات حافظ خوانی شرکت می کند، هر از چند گاهی مهمانی می رود اما زود بر می گردد، با دوستانش خرید می رود اما پا به پاساژهای تو در تو نمی گذارد، جا انداختن قرمه سبزی را یاد می گیرد، به آینده فکر می کند و دلش می خواهد زودتر ازدواج کرده، بچه دار شود.

پسر به دانشگاه می رود و با سیاست و اقتصاد آشنا می شود، در ستادهای انتخاباتی و جلسات حزبی شرکت می کند، هر شب تا 4 صبح پارتی است و یک شب در میان دمی/شبیخونی به خمره می زند، با دوستانش مسافرت می رود، تنها برای خوردن قرمه سبزی توی خانه پیدایش می شود، به آینده فکر نمی کند و دلش می خواهد گنج پیدا کند.

نتیجه: از نظر دختر، پسر یک شوهر بالقوه است و باید صبور بود. از نظر پسر، حداقل یک دختر برای زندگی لازم است وگرنه خوش نمی گذرد.

صحنه آخر: پسر و دختر با هم دوست می شوند. دختر تمامی ترفندها را، از بوسه های عاشقانه تا رمل و اسطرلاب، به کار می گیرد تا پسر را به خواستگاری بکشاند. به نظر پسر، دختر یک داف کلیشه ای است که کاش می فهمید زندگی یعنی چه. پسر بالاخره دم به تله داده و پای سفره ی عقد می نشیند و دختر را با یک الی چند بچه در زندگی تنها می گذارد. دختر بالاخره یک مادر مهربان می شود و در جلسات اولیا مربیان شرکت می کند. از نظر هر یک، آن دیگری باید تحت روان-درمانی قرار بگیرد.


برگرفته از کتاب «مردان الدنگ، زنان غمگین»...

----------------------------------------------------------
*. یا حتی به دانشگاه.

نظرات 19 + ارسال نظر
سه‌روک شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:13 ق.ظ http://kurd-news.blogsky.com

سلام
دست به دست هم بیایید ترکیه‌ی فاشیست را بایکوت کنیم
http://www.boycott-turkey.org
شاد باشید
وبلاگت عالیه

میم نقطه شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ق.ظ http://solouk.mihanblog.com

سلام علیکم
بنده جسارت نمی کنم خدمتتون....اگرم احساس کردید من بی ادبی نسبت به شما روا داشتم عذر میخوام.
اما بحث ارتداد(اونی که مجازات داره) نه صرف بحث اعتقادی که بیشتر یه بحث حقوقیه و به رفتن از دین اسلام بر نمی گرده بلکه به نمایاندن و تبلیغ او در جامعه بر می گرده و اون هم باید در دادگاه با شکایت مثلا مدعی العموم با طی روال در شرایط خاصباشه تازه اگر اعدام باشه چون گاهی مثلاحبس جای اعدام میشه. اگر قرار بود صرف هر ترک اسلامی اعدامی صورت میگرفت که الان یه قسمتهایی از تهران باید خالی از سکنه میشد.
پس ملاک ارتداد برگشتن از دین نیست بلکه تبلیغشه!یا توهین به دینه....سلمان رشدی سالها قبلتر از نوشتن کتابش از اسلام خارج شد اما وقتی توهین کرد قتلش واجب شد. ای موضوع ارتداد هم آیات قرآن هست نه چیز اضافه ای.
====
اما در مورد این مطلبتون گرچه شاید در مورد یه عده درست باشه ،عده ای که زندگی رو و هدفش رو همین میدونن اما اغلب جامعه ای که ما در اون زندگی میکنیم اینطور نیست و این به گروه و جوامعی بستگی داره که ادمها در اون زندگی می کنن
مردها با احترام با زنها صحبت می کنن،جالب اینجاست آدمهای بد دهن هم گاه به احترام حضور یک زن دهنشون رو قفل میزنن
زن و مرد نامحرم در این جامعه همدیگر رو خواهر و برادر صدا میزنن ،گاه کاری که ممکنه خواهر دینیشون نتونه انجام بده رو براش انجام میدن بدون اینکه حتی اون شخص کیه وبعکس
این جور آدمها هم زیاد توی جامعه هستن منتهی کاش دیده میشدن!!! آدمهایی مثل عمار ،یوسف،سعید کم نیستن
اما باید دیده بشن

محتاج دعا توی شبهای قدر

حمیدرضا شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:49 ق.ظ http://3noqte.blogfa.com

خیلی سیاه سفید بود . برفک هم داشت . چشممون درد گرفت بابا ! :)

حمیدرضا شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ق.ظ http://3noqte.blogfa.com

سارا ببین چقدر مهم شدی ! برای بحل منازعات بین المللی هم میان وب تو کامنت میذارن ! زود باش برو ترکیه رو نابود کن ! :))))

سارا شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ب.ظ

به میم نقطه: در مورد ارتداد، بحث مفصله و ملاحظات زیادی چه به لحاظ منطقی و چه به لحاظ عملکرد تاریخی وارده... من داخل این بحث نمی شم چون مطالعه ی کافی ندارم که بتونم دلایل عقلی و نقلی بذارم روی میز...

اما دوست عزیز، توی این پست اصلن مسئله ی ظلم یا تحقیر زن مطرح نبود و شک دارم توی هیچکدوم از اپیزودها به زن ظلمی شده باشه... صحبت سر «اختلاف فرهنگ» بین زنها و مردهاست... دختر و پسری که توی یک خانواده/فامیل بزرگ می شن و بعضن زمین تا آسمون با هم فرق دارن... تحت یک سیستم آموزشی هستن ولی دو تلقی کاملن متفاوت و حتی متضاد از زندگی دارن... بحث، بحث زنونه مردونه بودن جامعه اس و دو قشری که با هم هیچ تماسی ندارن انگار واقعن یکی از مریخ اومده یکی از ونوس... و حالا وقتی می خوان بیان با هم زندگی کنن، نمی شه... مشکلات الکی و بچه گانه ای پیش می آد...

بحث سر اینه که رابطه/ازدواج ایرانی-ایرانی، به ذات محکوم به شکسته!

سارا شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ب.ظ

به حمیدرضا: این اشکال سیاه سفید بودن و کامل نبودن به پست قبلی وارد بود، به این پست هم وارده و به پست های بعدی نیز وارد خواهد بود... پس بذار همینجا حلش کنیم! مسئله اینه که من تو این مقطع رئال نمی نویسم... مثل نقاشی که لزومن رئال تصویر نمی کنه... چطور وقتی یه کاریکاتوریست دماغت رو قدر یه بادمجون می کشه می خندی می گی حق داره خب، دماغم بزرگه! (دماغ خودم رو عرض می کنم)... این هم همونه... بزرگنمایی برای انتقال مطلب...

از سوی دیگه، وقتی در مورد یه هنجار/معضل اجتماعی صحبت می شه، باید کلی نگری کرد... باید قالب هایی ساخت که بشه اکثریت رو با تقریب بالای پنجاه درصد توش جا داد... حالا یکی 60% یکی 80%... ولی کار دیگه ای نمی تونم بکنم... و از طرفی همه ی قالبها رو نمی تونم بنویسم... اینه یه فرمت کلی هستش برای مشاهده... حالا تو می تونی بری توی طبقه ی خودت، مثلن از زنهای مبارز یا تشکلات ان.جی.او بنویسی! اون می شه بررسی معضل در سطح طبقه... نه اجتماع...

و اگر تو توی ذهنت مثالهای نقضی رو داری که این خصوصیات/رفتارها بهشون نمی چسبه (مثلن مرد منظم یا دختری که توی یه رابطه دنبال ازدواج نیست)، خوش به حالت! ولی کل قضیه رو نفی نمی کنه

میم نقطه شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:34 ب.ظ http://solouk.mihanblog.com

خوب من این رو اصلا قبول ندارم....این حکم رو از روی چی صادر کردید؟اون هم به این قاطعیت؟! من هم ضمن حرفم اشاره ای کردم این شرایط بسته به گروههای فکری متفاوت توی جامعه متفاوته!بله بای این نوع پسرهایی که شما توصیف کردید یا این گروه از دخترها احتمال شکست خیلی هست ،گرچه که حتی روابط دختر و پسر خیلی تو این گروهها راحتتره...منتهی تاثیر یک ایدئولوژی واحد و جهان بینی واحد خیلی بیشتر از اونیست که شما فکرش رو بکنید.بله در زندگی ها و حتی رفاقتهای معمولی بین دونفریه ضریب شکستی وجود داره منتهی نه به این زیادی در واقع یه فرض محتمل هست که از صفر تا یک متفاوته و هیچ وقت نمیشه به این محکمی در موردش یک حکم قطعی صادر کرد.
اما ارتداد
اصل بحث ،موضوعی بود که با چند مثال ساده و مطالبی که بیان شد قابل درکه قرارم نیست ما عمیقا وارد در این مباحث بشیم چون عرض کردم این موضوع بیشتر یک بحث حقوقیه
منتهی همین قدر واضح و مبرهن که برگشتن وخروج از دین برخلاف تصوری که مردم دارند جرم نیست!گرچه این دین اونقدر پایه هاش محکمه که معمولا کسی خودش هم جرات نمی کنه ادعا کنه که از او خارج شده مگر عده ای که اطلاع از اون ندارند و در قشریاتش موندن یا فقط اون رو میبینن

یا علی

نرگس شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:28 ب.ظ

یه چیزی رو اضافه کنم تا نمردم:دی
اونجای داستان که دختره می فهمه باید تا شعاع شش کیلومتری دور از پسر قرار بگیره...اما ته دلش که قیری ویری میره...پس رو حساب چشم و ابرویی که بهش گفتن مال دخترا خوشگله یه جنس مذکر به نام دوست پسر دنبال خودش راه میندازه....و واااااااااااای به روزی که مامان و باباش بفهمن... یعنی این دختر دیگه دختر بشو نیست... و تا آخر عمرش این خبط بزرگ مثل یک یوغ گنده بر گردنش خواهد بود... اما اون پسری که اومده وارد این شعاع شش کیلومتری شد...تازه میشینه واسه خواهر بزرگه و کوچیکه و وسطی اش (که خودشون درگیر این نگاه بودن همیشه) تعریف میکنه که امروز با خانومش!!!!! کجا رفته بوده...تازه مامانش هم میشنوه و باباش میگه اقتضای سنشه..هیچی بهش نگیم که یواشکی این کارها رو بکنه...
این هم یه بخش بود گفتم که گفته باشم :دی

سورنا شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ

شاهکار بود ... جدا از این که یکی از این پسرها خود خودم بودم و نمی شه به خیلی ها بسطش داد ... بعضی جاهاش حرف نداشت ... تو یکی از باهوش ترین دخترای ایرانی سارا ... در مورد خارج نظری ندارم ولی وقتی رفتی واسه ما تعریف کن ...
«پسر به بلوغ می رسد و با زاویه ی 135 درجه مثل آدامس روی صندلی ولو می شود»
«از نظر زن، مرد تنها یک موجود شلخته و زباله ساز است که باید دائم دنبالش باشی وگرنه گند همه جا را بر می دارد. از نظر مرد، زن یک موجود عصبی و وسواسی است که از اول تاریخ تا به امروز جارو دستش بوده و تنها برای اعلام وجود، همه جا را برق می اندازد. »
و این که : «از نظر هر یک، آن دیگری باید تحت روان-درمانی قرار بگیرد.»

مهدی یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:44 ق.ظ

جدی اینجوریه؟ واقعا خانوم دخترا اینجورین ؟‌ چی بگم واللا !
فعلا که خانوما شدن زیادی مظلوم و ما شدیم الدنگ و بی تربیت و شماها هی غمگین :) کوتاه بیا بابا . دیگه زیادی داری شورش می کنی اونم هی پشت سر هم .

سارا یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ

دتس ایت مهدی جان... رو هیچکدوم از این تیپ ها نمی تونی دست بذاری و بگی دارم دروغ می گم... یا حتی بگی این یه تیپ کمیابه... این چیزیه که هست... عوض اینکه قهر کنی، واقعیت رو ببین! :)

این وضعیت پسرهاست در ایران... اساسن تربیتی در کار نیست... یک اشتباه مادرانه ی شیرین: که پسر را باید رها کرد و آزاد گذاشت... عقده ی ادیپ + سپر بلا شدن در مقابل دیسیپلینی که خودش توش محدود شده...

مهدی دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ق.ظ

همه حقیقت رو ندیدن یا نگفتن یا شایدم دچار خودشیفتگی جنسی شدن یا شایدم هزارتا چیز دیگه الزاما به معنی دروغ گفتن نیست سرکار خانوم نویسنده اولا .
سِکِندلی ما آقایون سابق و پسرای بی تربیت فعلی بادی نیستیم که از این بیدا بلرزیم . قهر ؟؟!! دیدی حالا ؟؛)

سارا دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ب.ظ

مهدی تو رو خدا هر چیزی بگو غیر از خودشیفتگی جنسی! من به نظر خودم بی غرض نگاه کردم و نوشتم... حالا اگر مثلن توی اپیزود دوم یه دختر تر تمیز مقابل یه پسر به هم ریخته قرار می گیره، تقصیر من نیست... و اون دختر هم موجود سالمی نیست... آدم تینیجر باید سر و صدا داشته باشه، خود ابرازی داشته باشه... اما حس خود ضعیف بینی از دختر نوجوان یه موجود رام و دوست داشتنی می سازه... یا توی بقیه ی اپیزود ها تقریبن ایضن... این مسئله ی خود ضعیف بینی در زنها به دفعات بحث شده اینجا... ولی من در جواب شما که گله کرده بودی چرا می گم «مردان الدنگ» عرض کردم که یه روی سکه هم اینه که مردا چون جنسیت برتر هستن، لایف استایل یاد نمی گیرن... دیسیپلین ندارن... به خودشون زیاد زحمت نمی دن... حالا نگفتم که شمای مهدی اینجوری هستی... ولی این توی فرهنگمون و توی اکثریت جامعه مون هست... نیست؟

میم نقطه دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:52 ب.ظ http://solouk.mihanblog.com

میدونید مشکل همین حکمهاییه که شما صادر می کنید
در همین جوابی که به آقا مهدی دادید.این مطلب اصلا توی جامعه رواج نداره من تو کامنت قبلیم نوشتم این مال یه گروه خاصیه!منتهی ممکنه چون شما با اونها بیشتر ارتباط دارید بگید اینها همه ایرانیها یا اغلب اونها هستند و اینطور رای بدید که
رابطه/ازدواج ایرانی-ایرانی، به ذات محکوم به شکسته!

راستی اینو از دید یه مخاطب میگم که چند تا از مطالب قبیتون رو خونده - مدام شما اصرار دارید که بیطرفی رو رعایت می کنید منتهی خیلی وقتها اونچیزی که درک میشه چیزی غیر اینه

نرگس دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:41 ب.ظ

مهدی جان یه کمی داری تند میری...اینجا بحث آقایون نیست که الدنگ هستند..بحث فرهنگه که الدنگ بارشون میاره ..:دی همونطور که بحث خانوما نیست که اینقدر وجودش رو کمرنگ می کنن که این فرهنگه که این کار رو میکنه باهاشون... حالا حقیقت اگه روی دیگه ای از این فرهنگ رو هم نشون میده که ما نمی بینیم بگو جانم!!! اما جان من بیا نگو نمیخوایم بگیم یا دروغ میگیم اوکی؟؟؟
بعدشم تو که قهرقهرو نبودی..می بینم که دوران نوجوانی ات فرهنگ روت خوب کار نکرده این کار دخترا بوده یه زمانی :دی

مهدی دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:12 ب.ظ

خب دیگه حله :) حالا که نگفتی من مهدی اینجوریم و حالا که حساب ما از بقیه جدا شد اصلا هرچی که شما بگی . اصلا این مردای ایرانی هرجوری که شما دوست داری هستن ؛)‌ ضمنا از خانوم دکتر نرگس هم معذرت میخوام . منو ببخشید !‌

سارا دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ب.ظ

به میم نقطه: نمی دونم دوست عزیز... شما موجود خوشبختی هستید اگر به نظرتون من دارم از اقلیت و گروه خاص صحبت می کنم... اون چیزی که من دیدم، با گوشه چشمی به شهرستانها و ده ها و دهکوره ها، اینطور نبوده...

میم نقطه سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ق.ظ

البته این مال دهکوره ها نیست بلکه اگر خوب میخواندید عرض شد مال گروههایه که اشتراکات ایدئولوژیک و جهان بینی با هم دارند و مقید به اونها هستند...
بله شما خیلی چیزها رو دیدید من هم منکر نیستم منتهی قبول میفرمایید که خیلی چیزها رو هم ندیدید؟

و دورود بر خدایی که آفرید در حالی که به او اعتراض شد که چرا آفریدی.....فرمود:انی اعلم مالا تعلمون

اشکان چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ق.ظ

دیر رسیدم اما هستم...الان کله پریشان است.
عجالتا تا سر و سامانی بگیرد این سر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد