خانه عناوین مطالب تماس با من

از این اوستا

از این اوستا

بایگانی

  • اردیبهشت 1403 1
  • تیر 1402 1
  • بهمن 1401 4
  • دی 1401 1
  • آذر 1401 2
  • آبان 1401 7
  • آبان 1396 1
  • اسفند 1394 1
  • آذر 1394 1
  • شهریور 1394 2
  • مرداد 1394 1
  • تیر 1394 2
  • فروردین 1394 1
  • بهمن 1393 1
  • آبان 1393 2
  • مهر 1393 1
  • شهریور 1393 1
  • مرداد 1393 2
  • خرداد 1393 1
  • اردیبهشت 1393 2
  • فروردین 1393 1
  • اسفند 1392 1
  • بهمن 1392 2
  • دی 1392 1
  • آذر 1392 1
  • آبان 1392 2
  • مهر 1392 4
  • شهریور 1392 3
  • مرداد 1392 7
  • تیر 1392 2
  • فروردین 1392 1
  • اسفند 1391 3
  • بهمن 1391 2
  • دی 1391 2
  • آذر 1391 4
  • آبان 1391 2
  • مهر 1391 2
  • شهریور 1391 7
  • مرداد 1391 5
  • تیر 1391 2
  • خرداد 1391 4
  • اردیبهشت 1391 2
  • فروردین 1391 3
  • اسفند 1390 7
  • بهمن 1390 8
  • دی 1390 6
  • آذر 1390 2
  • آبان 1390 2
  • مهر 1390 3
  • شهریور 1390 3
  • مرداد 1390 3
  • خرداد 1390 2
  • اردیبهشت 1390 3
  • فروردین 1390 9
  • اسفند 1389 5
  • بهمن 1389 10
  • دی 1389 11
  • آذر 1389 6
  • آبان 1389 5
  • مهر 1389 5
  • شهریور 1389 6
  • مرداد 1389 7
  • تیر 1389 15
  • خرداد 1389 14
  • اردیبهشت 1389 9
  • فروردین 1389 1
  • اسفند 1388 9
  • بهمن 1388 13
  • دی 1388 11
  • آذر 1388 11
  • آبان 1388 7
  • مهر 1388 2
  • شهریور 1388 8
  • مرداد 1388 9
  • تیر 1388 5
  • خرداد 1388 4
  • اردیبهشت 1388 7
  • فروردین 1388 7
  • اسفند 1387 6
  • بهمن 1387 8
  • دی 1387 9
  • آذر 1387 5
  • آبان 1387 6
  • مهر 1387 9
  • شهریور 1387 7
  • مرداد 1387 8
  • تیر 1387 5
  • خرداد 1387 9
  • اردیبهشت 1387 8
  • فروردین 1387 7
  • اسفند 1386 5
  • بهمن 1386 3
  • دی 1386 7
  • آذر 1386 8
  • آبان 1386 5
  • مهر 1386 8
  • شهریور 1386 2

آمار : 266645 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 22:38
    یادداشت اول: درستش اینه که طرف یه حرفایی بزنه که بشه دربست قبول کرد، بشه تحسینش کرد، بعد بزرگش کنیم و ببریمش بالا... ولی اتفاقی که در عمل می افته اینه که اول طرف رو می بریم بالا و تحسینش می کنیم، بعد هر حرفی که می زنه دربست قبول می کنیم... یادداشت دوم: جیغ و داد کردن در اماکن عمومی و قاه قاه خندیدن در حد جاری شدنِ اشک...
  • تخیلات و توهمات دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 23:00
    یادداشت اول: کلی مقاومت کردم که این رو اینجا ننویسم و یه مقدار آبروم رو حفظ کنم ولی نتونستم... جریان اینه که خواب می دیدم یه نرم افزار نوشتن، یه پانل سفید داره که می شه روش نقاشی کرد، مثلن یه مکعب کشید، بعد اون مکعب به شکل پنیر در می آد و قلپی از تو پانل می پره بیرون و می افته رو میز... بله، پنیر! طرز کارش هم اینجوری...
  • انبساط خاطر شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 01:43
    یادداشت اول: تازگی ها آسونگیرتر از قبل شدم... فکر کنم سختی های زندگی یا زندگی ِ سخت آدم رو به جایی می رسونه که می بینه هر سنگریزه ای حق نداره رو سطح زندگی چین بندازه... وقتی واسه کمترین چیزهایی که داری صبح تا شب سگ دو زدی و آجر آجر چیدی تا بالا، دلت نمی آد واسه هیچ و پوچ خُلقت و خُلق ِ دور و بری هات رو تنگ کنی... و...
  • بصیرت در جامعه ی امروز چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 03:04
    از آنجایی که کلمه ی «بصیرت» اینروزها در دور و اطراف زیاد به چشم می خورد و همه می گن «بصیرت» ولی هیشکی نمی فهمه اون یکی چی می گه، بر آن شدیم جنبه های مختلفِ این یک کلمه را بررسی کرده و ببینیم از دیدِ فرهنگ های مختلف، «بصیرت» و «فلانی دارای بصیرت می باشد» یعنی چه: فرهنگ لغت: یعنی فلانی بر باطن امور آگاه است. فرهنگ عامه:...
  • از این بازی ها سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 00:31
    یادداشت اول: تصمیم گرفتم برای حفظ روحیه، دیگه از پنجره بیرون رو نگاه نکنم... آخه این چه هواییه؟؟؟ یادداشت دوم: کار کردن با این خانمهای همکار کم کم داره اعصابم رو خراش می ده... یکی دیگه از تفاوتهای مردها و زنها اینه که مرد بهت «می گه» که اشتباه می کنی، زن بهت «می فهمونه» که اشتباه می کنی... با اَدا، اطوار، نشونه، هر...
  • جوجوئه اومد آب بخوره، افتاد تو حوضک جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 21:01
    یادداشت اول: یه همکار چینی دارم، خیلی علاقمنده به تبادلِ اطلاعات بومی-فرهنگی!... یه کتاب هم بهم قرض داده درباره ی تحولاتِ معاصر چین... دوست دارم بخونمش ولی کو وقت... حتی اگر وقت هم باشه، کو انرژیش... از سر کار که بر می گردم باید چشمام رو در بیارم بندازم تو لیوان آب بذارم بالا سرم انقدر که داغونن... ولی حالا اینا به...
  • عقلانیت در پاورقی پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 22:34
    یادداشت اول: هی حرف می آد تو دهنم که بگم... مُستلی سیاسی، با ته مزه ی تلخ... از این اوضاع مجلس و قشون کشی هم شوکه ام و هم عصبانی... از دستِ کاریکاتورهای نیک آهنگ عصبی ام و حق خودم می دونم که تو دلم بهش فحش بدم، ولی خب اونم حق داره که به کاریکاتور کشیدنش ادامه بده و کفر یکی مثل منو در بیاره... کل بحث سیستم قانون و...
  • توپ مرواری چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 21:39
    یادداشت اول: بالاخره اتفاق افتاد... دیروز بیدار شدم و جز ایمیل ِ قدیمیه، پسوردِ هیچ کجایِ دنیایِ مجازی یادم نمی اومد... می دونستم اینجوری می شه... یعنی هر بار که یه جای دیگه یه اکانتِ دیگه باز می کردم و یه بار دیگه پسورد کانفیرم می کردم و به سکیوریتی کوئزشن چرت و پرت جواب می دادم، به خودم می گفتم آخرش یه روز پا می شی...
  • خوش خبر باشی ای نسیم شمال... جونِ عمه ات دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 11:15
    یادداشت اول: این تعهدم به یادداشت-نویسی منو کشته! یادداشت دوم: بشریت پنج هزار سال عرق ریخته تا از تو جنگل در بیایم و شهری بشیم و تمدن و تکنولوژی داشته باشیم، اونوقت می شینیم دور هم و از تو پنجره ی تلویزیون راز بقا و تکه پاره شدنِ شترمرغ توسط یوزپلنگ و هپلی هپو شدنِ ملخ توسط قورباغه رو نگاه می کنیم... آخه واقعن، زندگیه...
  • افاضاتِ صبحگاهی دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 20:55
    یادداشت اول: یه موقعی بود که فکر می کردم جوهره ی وجود فارغ از "آدمهای زندگی" رنگ می گیره... یا حداقل فکر می کردم باید اینجوری باشه... ولی الان می بینم که نخیر و به هیچ وجه... آدم با بعضی ها که می چرخه، بهانه گیر می شه و از در و دیوار ایراد می گیره... با بعضی ها که می چرخه، می ره تو خودش و پرده ها رو هم می...
  • گلاب به روتون پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 22:38
    یادداشت اصلی: بیست و دوی بهمن چهار صبح به وقتِ اینجا که می شد عصری به وقتِ ایران اتوماتیک پاشدم... یه راست رفتم پای کامپیوتر... هی صحنه های عاشورا جلوی چشمم بود و هی تو دلم می گفتم اگه باز وحشی بازی در آورده باشن چی... اگه باز کشته و زخمی و اینا چی... صفحه ی بالاترین رو آوردم بالا، انقدر دلهره داشتم که قبل از لود شدن...
  • عجبا چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 21:15
    یادداشت اول: وقتی می بینی یه مغازه ای 70% آف زده رو جنساش، بدون یا بیچاره شده یا داره بیچاره می شه... که اگه می تونست گرونتر بفروشه که می فروخت... که خودش مشکل داره وگرنه دلش برای جیب من و تو نمی سوزه که... به لبخندِ گشادِ خانم فروشنده یا جمله های پر عطوفتِ رو در و دیوارش یا موزیکِ اِگزاتیکش گوش نکن... چوب حراج زدن...
  • خود خدا هم ممکن بود... سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 21:31
    یادداشت اول: بهانه ی خوشبختی دوشنبه صبحها یک عالمه پستِ گودر ِ مانده از شنبه اس... اونوقت اگه همه اش رو تا دوشنبه عصر مصرف نکنم و یه چیزایی برای سه شنبه صبح هم بمونه، دیگه خیلی خوب می شه! یادداشت دوم: ای کسانی که ایمان آورده اید، در اسرع وقت به زنگ های میس شده و مسج های گذارده شده رسیدگی کنین... شاید یه خبری شده باشه...
  • وقتی نمی دونی کجات می خاره که بخارونیش و خلاص شی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 21:36
    یادداشت اول: هیچوقت نفهمیدم ادعای ایران روی فلسطین و غزه واسه چیه... نفت؟ کشور گشایی؟ قدرت طلبی و سلطه بر منطقه؟ دعوایِ سنی و شیعه؟ دعوایِ اسلام و یهود؟ یه عده سپاهی جمع شدن دور هم دارن واسه خودشون ایجاد اشتغال می کنن؟ چون نمی تونن کشور رو اداره کنن دارن سعی می کنن یه جای دیگه رو اداره کنن؟ یا چی؟ یادداشت دوم: سه تا...
  • هر که دلارام دید، از دلش آرام رفت پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 20:27
    یادداشت اول: یکی از بهترین لحظاتِ زندگیم وقتیه که می فهمم فلان زنی که تحسینش می کنم در آستانه ی چهل و پنج سالگی تازه داره بچه ی اولش رو به دنیا می آره... در چنین لحظاتی به زندگی امیدوار شده، قوتِ قلب می گیرم! یادداشت دوم: ایتز آفیشال... بازار مسکن کانادا سرد شد... پیش بینی می شه تا آخر 2010 قیمت ها ثابت بمونه و توی...
  • از همه جا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 20:14
    یادداشت اول: یکی از دلایل نوشتن اینه که آدم حوصله اش سر می ره... نمی دونم چند نفر اینجوری نویسنده شدن! یادداشت دوم: دیدین گاهی آدم به ذهنش نمی رسه بره فلان کار باحال رو بکنه، ولی بعد که می بینه یکی دیگه رفته و کرده کلی دلش می خواد؟ از همین دست است اکثر مشاهداتِ این روزهای من از زندگی دوستان قدیمم... دوستان جدید البته...
  • از این کوری ها چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 03:50
    یادداشت اول: یه همکار دارم، ازم می ترسه... یعنی راستش همه شون ازم می ترسن ولی این یکی دیگه نوبرشه... وقتی توی راهرو رو در رو می شیم با اینکه جا به اندازه ی چهار نفر هست همچین خودشو می چسبونه به دیوار و سرش رو می اندازه پایین که چه می دونم انگار من لختم یا تریلی ِ هجده چرخم یا دو تا شاخ رو سرم دارم یا همچی چیزی... اگه...
  • هر سال می گیم دریغ از پارسال سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 04:16
    یادداشت اول: پارسال این موقع چقدر دور به نظر می آد... فکر کنم از شدتِ ازدحام اتفاقات و خاطراته که وقتی بر می گردی و جای قدمهات رو می شمری باورت نمی شه که یک ساله می شه انقدر راه اومد... پارسال این موقع من چقدر یه آدم دیگه ای بودم... چه الکی فکر می کردم همه چی داره کم کم درست می شه... چه معصومانه واسه خودم دنیایی ساخته...
  • لوزرز جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 22:43
    Corporation ... هویتِ مستقلی که هیچی نیست و همه چی هست... اختراع ِ بزرگیه به نوبه ی خودش... انعکاس ِ تصویر «ارباب» در اقتصادِ مدرن... مثل اینه که کدخدا اومده یه مترسک گذاشته جای خودش... دیگه نمی شه گفت که یکی اومده بقیه رو اسیر کرده... نمی شه نسبت به یه هویتِ مجازی خشمگین بود... بندهای اسارت نامرئی شده... آدم نمی فهمه...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 04:04
    یادداشت اول: پنی رو دارن حذف می کنن... می گن اگه کل مخارج رو جمع بزنیم، ضربِ هر سکه ی یک سنتی به اندازه ی یک سنت و نیم خرج بر می داره! و خب، کیه که ندونه پیدا کردنِ یک سنتی روی زمین خوش شانسی می آره... فکر کنم شانسهای روی زمین همینجوری کم کم ته بکشه... یادداشت دوم: اوکی من دوباره می خوام غر بزنم... این چه اوضاعیه که...
  • بودن یا نبودن، مسئله هنوز اینست پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 04:16
    یادداشت اول: قراره فردا یه چیزی رو برای یکی از مدیرانِ بلند پایه پرزنت کنیم... می گن بهتره پای یکی از کامپیوترها باشه و نمی شه از اتاقهای کنفرانس استفاده کرد... اونوقت از بس که همکارانِ محترم همه شون مصداقِ هپلی و شپش و اینا هستن، دغدغه ی کل تیم شده اینکه یه میز تمیز پیدا کنن که بشه جناب مدیر رو نشوند پاش... آخرش...
  • از این در و همسایه سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 21:02
    یادداشت اول: یه چند وقتیه که آلمان داره روضه ی خارج شدن از یورو رو می خونه... یعنی واحد پولش رو از یورو تبدیل کنه به یه چیز دیگه و دیگه با اروپای متحد همکاسه نباشه... این حرکت البته خیلی از بحران اقتصادی یونان آب می خوره... از اونطرف هم دارن بحث می کنن که یونان رو بندازن بیرون از یورو... حالا نمی دونم اگه یونان رو...
  • فلسفه ی حیوانی! جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 21:36
    یادداشت اول: از من بپرسی می گم تو هر جامعه ای یه عده باید شکمشون از یه عده دیگه سیرتر باشه، بلکه دغدغه ی تفکر برتر پیدا کنن و بپردازند به هنر و فرهنگ و اندیشه... که اگه همه شکمشون به اندازه ی هم سیر باشه، همه می افتن دنبال اینکه شکمشون سیرتر از بقیه باشه... ذاتِ بشره دیگه... نابرابری طلب... وارث قانون جنگل... با این...
  • به جان پیر خرابات و حق صحبت او دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 21:01
    مصرع رو شاهد می گیره و می گه بعله ما از قدیم برای خودمون Bar داشتیم... این «پیر خرابات» هم همونیه که هر شب اونجا پلاس بوده و دخترها رو بلند می کرده... تصویرش البته خنده داره ولی من خنده ام نمی گیره... بیخودی به این "بعله" ای که می گه فکر می کنم... بعله... بعععععععله... یعنی بله رو با عین قاطی کن بزن تو صورتِ...
  • اخبار اقتصادی جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 03:13
    یادداشت اول: یونان داره ورشکسته می شه... یورو داره با مخ می خوره زمین... آیا یونان را از اتحادیه ی اروپا بیرون خواهند انداخت؟ آیا جمع و جورش می کنند؟ آیا اصن می تونن جمع و جورش کنن؟ یادداشت دوم: می گن کانادا داره دوباره گرفتار حبابِ مسکن می شه... پیش بینی ها اینه که قیمت خونه یه بار دیگه تو کانادا (به خصوص تو شهرهای...
  • اهم اخبار چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 23:36
    سرما خوردم و دیگه خسته شدم از سرما خوردن... تیم هاکی ونکوور حذف شد و عیش و نوش ِ چند شب در میانِ ما رو با خودش به گور برد... حالا باید صبر کرد تا جام جهانی که تازه به این باحالی هم نخواهد بود... وسطِ سر درد و بینی ِ کیپ و گلوی خراشیده، یکی از همکاران داره برای اون یکی تعریف می کنه که چه جوری ماست می زنه... نمی دونم...
  • Fuuuuuuuuuuuuuuuck دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 21:36
    آدم پرپر می کنند... هی می خواهم آرام بمانم و خیالم نباشد... هی می خواهم رویم را آنطرف کنم و سوتم را بزنم... هی به خودم می گویم آفرین دختر که زندگی ات را برداشتی و در رفتی... ولی مگر می شود؟ که این لعنتی ها سایه ی سنگینشان همه ی عالم را برداشته... خاک بر سرمان که محاربه را همین اینها باید هجی کنند... برای هزارمین بار...
  • دوست داشتنی، غیر قابل تحمل دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 20:52
    بعضی ها هم اینجوری هستند... بعضی آدمها، بعضی شهرها... و من هنوز دارم پس لرزه های بازدید از ولایت رو پس می دم... هنوز تا می شینم می پرسن تهران چطور بود... هنوز با خودم تصمیم نگرفتم که تهران چطور بود... هنوز واسه این سوال یه جوابِ واضح و یکدست ندارم... گاهی تا می پرسن می زنم تو حال و هوایِ آشنای شهر و دلِ طرف رو خون می...
  • توجیه 101 پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 22:24
    یادداشت بیربط: یه کار عجیبی که چینی ها می کنن اینه که به زحمت و دست و پا شکستگی زیاد با همدیگه انگلیسی حرف می زنن... نه حتی در موردِ مسائل کاری، که مثلن در مورد آی پاد... یکی نیست بگه خب چه اصراریه... سر همه رو هم می برین یادداشت اصلی: تو شرکت یه عده دارن حرکت می کنن به سمتِ تکنولوژیِ جدید، یه عده دیگه همه ی زورشون رو...
  • از این ولایت 2 چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 22:31
    تو تهران با روسری زیر چونه گره زده و روپوش ِ عاریه ای، کاملن تو پرسونایِ یه کُلفت فرو رفته بودم... و دخترا خوشگل... تماشایی... هلو... و پسرا همه خودشون رو عین گِی ها درست می کردن... و ماشین های خارجی زیاد... و دوبس دوبس ها فراخ... و صحنه های عشقولانه جلویِ چشم همگان... و من انگشت به دهان... که ای قوم باایمان... قسم به...
  • 460
  • 1
  • ...
  • 6
  • 7
  • صفحه 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 16