دو ساعت و نیم دور بزرگترین پارک ونکوور راه رفتیم... انقدر خسته ام که دیگه از زانو به پایین چیزی احساس نمی کنم... همینجوری که دارم بالاخره رو نیمکت می شینم می گم "خب دیگه برای کل ویکندم ورزش کردم"... یه وحشتی می دوئه تو صورتش و با تعجب می پرسه "جدی می گی؟"
نگاش می کنم... از تعجبش خنده ام می گیره... می گم نه بابا ویکند می نیمم چهل و هشت ساعت ساعته، فقط یک دهمش رو خوای ورزش کنی می شه دو دور دیگه دور پارک رو زد...
آروم می گیره... مستاصل می شم...
سوال اول: آدمایی که اولویت زندگیشون فعالیت بدنیه، این همه انرژی رو از کجا می آرن؟
سوال دوم: چرا ورزش کردن مساوی زندگی سالم داشتنه و ورزش نکردن مساوی زندگی سالم نداشتن؟
سوال سوم: چرا آدما از دو کیلو وزن اضافه کردن و یه کم گوشت به بدن داشتن می ترسن؟ آیا بدن لاغر داشتن مجددن نشانه ی سلامتی و لایف استایل خوبه؟
سوال چهارم: چرا من بعد از قریب به هشت سال زندگی در این شهر و معاشرت با آدمهای سوپر فعال، هنوز نشستن زیر آفتاب و کتاب خوندن یا زیر و رو کردن اینترنت رو ترجیح می دم؟ آیا این چیزا ارثیه؟
سوالات دیگه ای هم دارم که دیگه خیلی طولانی می شه اگه بپرسم... ولی سیریوسلی، تحقیقات نشون داده عمر بالا و بی مریضی بیشتر از ورزش، به رژیم غذایی و سلامت عاطفی (مشتمل بر داشتن دوستای خوب و زندگی استیبل ) بستگی داره... این کسایی که دارن صبح تا شب می دوئن و وزنه می زنن و یوگا می رن انگیزه شون چیه؟ آیا وقت می کنن جز خودشون و بدنشون به چیز دیگه ای هم فکر کنن؟
سلام سارا جان.ممنون میشم کمکم کنی.میخواستم ببینم از سایت بلاگ اسکای راضی هستی؟شاید بخوام یک وب تو بلاگ اسکای درست کنم.از نظر خدمات چطوره؟تاحالا مشکلی نداشته؟؟؟
سلام سارا خانم ،
مدتیه همیشه دلنوشته هاتونو دنبال میکنم
سلام سارا خانم
خداییش این جملات خودتونه؟
این تیکه از صفحات قدیمیتونه دوسش دارم"
"
شدنی که دریا بشوم... که باور هم ندارم... زندگی ام را جمع کرده ام و رادیکال هایش را دور ریخته ام و انتگرال های تا بینهایت را قدغن کرده ام و فقط سِری های لوکال اش را گذاشته ام بمانند تا همه چیز مثل روز روشن باشد اما تا دو قدمی ام که فراتر از آن دنیایی نمی""