به خودم قول می دهم روزی از این دائم دویدن ها دست بردارم... روزی چند بار به خودم قول می دهم... از صبح که توی رختخواب سر خودم داد می زنم که بلند شو بلند شو، دیر بجنبی فلانی زودتر از تو می رسه سر کار - که انگار چه جنایتی ست نفر دوم بودن... تا شب که باز سر خودم داد می زنم که بخواب بخواب، دیر بخوابی فلان - حذف به قرینه... به خودم قول می دهم روزی انقدر امن خواهم بود که دست بر می دارم از سگ دو زدن و تبدیل می شوم به یک زن ِ ساده ی کامل... که تنش بوی شیرینی بدهد و از دستانش محبت بچکد... به خودم قول می دهم کودکم را توی زندگی ِجمع و جور ِ خوشبخت بار بیاورم - این مرض ِ قدیمی ِ بچه دار شدن باز درونم شدت گرفته... دکتر که می خواهد همه ی ارادتش را بگذارد تا مرا با چهارچوب های معمول ِ هزار بار زندگی شده نیازارد خودش را پیچ می دهد: اول باید یک پارتنر مذکر پیدا کنی... من که شوخیم گرفته: اوه، ریلی؟! احساس حماقت می کند؟ بکند... نمی داند چقدر بند بند وجودم چهارچوب معمول ِ هزار بار زندگی شده می خواهد... که محکمتر از هر قسم و آیه ناآرام ِ دلم را به رسمیت نشناسد و محکومم کند به زندگی ِ روی خط وضوح... آدمها فکر می کنند با نگاه کردن طرفشان را می شناسند... اشتباه است... طرف می تواند همه ی عمر سر در طلب چیزی بدود و مقصودش چیز دیگری باشد... یعنی در این حد احمق...
:)..... هی هی
neveshteye ghablit inja nist dige...amma man doostesh dashtam..tarsidam hatta baske ashna bood hessesh baram o baske bahash ertebat bargharar kardam
khastam gofte basham...
ke nagofte az donya naram!
are nemidoonam chera gozashtamesh, va chera bardashtamesh... ye ettesalie movaghati bood ke bartaraf shod
hessesh too mayehaye asra ba'ad az sa@ 4 bood vaghti hanooz ba'desh class dashtim!