خیلی خسته ام... ولی سعی می کنم نشون ندم و ماسکِ همه-چی-آرومه-بیا-بریم-ماست-بخوریم بزنم... چون هنوز مثل قدیم ها معتقدم که آدم هر چه کمتر غر بزند محیط زیست کمتر آلوده می شود و اینطوری بهتر است... که البته در این نوع جهان بینی، طبعن آدم چشم باز می کند و می بیند شده موجودی در رده ی سطل آشغال... بعله
خلاصه که خسته ام... حوصله ی تغییر ندارم... دلم می خواد فردا باز با چشمای نیمه باز همون راه همیشگی رو برم و پشت همون میز همیشگی ولو شم و همون کارهای همیشگی رو بکنم... شکر خوردم که چلنج طلبیدم و شغل عوض کردم و خواستم زارت و زورتی کرده باشم تو زندگی...واقعن شکری خوردم نگفتنی
Congratulations on the new job :) I hope when all these tiredness wear off and you find a new restaurant for the soup you can invite all us out on a virtual coffee or something