صبحا با اخلاق ِ کج و کوله می رم سر گودر یا وبلاگایی که می خونم، زیر پست های خال خال پشمی ِ ملت که پر از عشق و امید و عاطفه اس کامنتهای عصبانی می ذارم و به قول خودم چشماشون رو به زور به روی واقعیت باز می کنم... مثِ این بچه بدجنسایی که ناهنجاری دارن و دائم بازیِ بقیه ی بچه ها رو به هم می ریزن... کلن نمی دونم از دستِ خودم چی کار کنم
بعضی وقتها من از دست فیس بوک لجم می گیره چون نمی شه بری هر چی دلت میخواد دری وری و لیچار بار بعضی ها بکنه...صاف اسم و ادرس و همه زندگی ات هست اخه =))))