بعد همان روزها بود که ظریفی خندید و گفت این چیزها که اینهمه سوال ندارد... زندگیت رو همون کن که وقتی امتحانای ثلث سوم رو می دی و بعدش یه دل سیر می خوابی، دلت می خواد انجام بدی...
اون موقع تو دلم بهش گفتم احمق... الان می بینم چقدر احمق بودم که بهش گفتم احمق...
سلام سارا
خوش گفتی از راحتی و فراغت ِ ایام پس از امتحانات ثلث ِ سوم.
اینقدر خوشم اومد که عین نوشته ات را برای خودم هم یادداشت کردم.
در مورد ِ "باشو" و قالب یخ و ...
آن فیلم ، "باشو" نبود؛ فیلم ِ "دونده" بود از "امیر نادری" . اینجا را ببین:
http://www.dibache.com/text.asp?cat=37&id=2282
واااای یعنی من کوچیکه اون ظریفم. عجب حرفی!