حتی وقتی می خندیم

 

نویسنده ی مورد علاقه ام نه وبسایت دارد، نه اکانتِ فیس بوک و نه حتی یک ویکی نوشته ی تر تمیز... عکسهایش هم اگر به تعدادِ انگشتهای دست برسد شکر است به ضم ِ شین...

 

 

 

فریبا وفی یکی از معدود نویسندگانی است که به لحاظِ شمایل شبیهِ داستانهایش است... منیرو روانی پور انگار زیاد شبیهِ «آینه» اش نیست... سیمین دانشور هیچ به «زری» نمی ماند... شهرنوش پارسی پور را که نگو... زویا پیرزاد حالا شاید کمی شبیهِ «کلاریس» باشد ولی فریبا وفی از خودِ زویا شبیه تر است به «آرزو»ی «عادت می کنیم»... فریبا همینطور شبیهِ اول شخص ِ «پرنده ی من» ِ خودش است و «حتی وقتی می خندیم» اش و «ترلان» اش و کسی چه می داند... شاید وقتی جوان بوده حرکاتش به «شعله» ی «رویای تبت» می زده...  

 

دلم می خواست نویسنده ی مورد علاقه ام بیشتر می نوشت... گاهی سفر می کرد... ترجمه می کرد... شعر می گفت... نمایشگاهِ نقاشی برگزار می کرد... و همه ی کارهایی که خودم دلم می خواست بکنم... ولی احتمالن انقدر دغدغه دارد که به هیچکدام اینها نمی رسد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد