لابلایِ جستجو میانِ شعرهایی که زمانی می خواندم، یک تکه الماس پیدا کردم:
ما آدمهای بیکارِ این حدود،
ما شاعرانِ بزرگِ این بادیه ... بر این باوریم
که در انتهای هر سطری
که پیش آمده است،
سه نقطهی ناتمام نهادهایم.
یعنی یکی بدون پُرس و جو ... عاشق است
یکی آلوده به آوای نور،
و من که در خوابِ سومین ستاره
ماندهام چه کنم با این همه نقطهی ناتمام!
[سید علی صالحی- نامههای بینشانیِ دیگر- ۱۵]
گفتم بگذارمش اینجا که جلوی چشمم باشد... نتوانستم از خیرش و خیره ی درخشش اش بگذرم
... :)
سیدعلی صالحی ه دیگه.... :)
خبر آمد خبری در راه است ...