یادداشت هیچُم: هیچ هیچ ام با زندگی... جز از خستگی و مشغله و بقیه ی عمری که به تفریح می گذره، چیزی ندارم بگم... دلم اما، واسه نوشتن تنگ شده...
ضمیمه: اوووووووووووووق... آخرین بارمه که به کسی وا می دم تا وارد زندگیم شه... آخرین بارمه که به سرم می زنه رو کسی حساب کنم... تا از در یکرنگی و دوستی و «طاقچه بالا نذاشتن» وارد می شی، یا معصوم و طفلک و دنیا ندیده ای که نیاز به یکی داری که بهت سرمشق بده و لایف استایل ات رو «جهت دار» کنه... یا همیشه یه چیزیت کمه و باید درست شه... یا مشکوک به آویزون شدن و «مثل مار پیچیدن دور گلو» ی طرف و الخ... فقط می تونم بگم اوووووق... اووووووق به پهنای هر چی که تا حالا به زور قورت دادم... اووووووووووق
دوش به دوش راه رفتن و مثل کوه پشت کسی وایسادن، جزو ادبیاتِ جنگه... صلح، ادبیاتِ کثافتِ امپریالیستی خودشو داره... در یک کلام، ناز کن که خریدار داشته باشی... اینو من نمی گم، الفبای اقتصاد می گه... و گور بابای دوستی و عشق و عاشقی... عرضه رو کنترل کن که حالِ تقاضا رو ببری...
خاک بر سر من اگه دوباره خر شم.
نه دیگه این واسه ما دل نمی شه (دو مرتبه) ...هرچی من بهش نصیحت می کنم .... که بابا آدم عاقل آخه عاااااشق نمی شه.... می گه یا اسم آدم دل نمی شه ، یا اگر شد دیگه عااااقل نمی شه ....بش می گم جون دلم ، این همه د....ل توی دنیاااااااست چراا؟ یه کدوم مثل دل خراب صاب مرده ی من پاپی زنها (مردها) خوشگل نمی شه ... چرا از این همه دل ... یه کدوم مثل تو دیوونه ی زنجیری نیست ..... یه کدوم صبح تا غروب ... تو کوچه ول نمی شه ....می گه یک دل مگه از فولاده .... که تو این دور و زمونه چششو هم بذاره ... هیچ چییییزی نبینه ... یا اگر چیزی دید ... خم به ابروش نیاره .... می گم آخه بابا جوووون ... اون دل فولاااادی ... دستکم دنبال کیف خودشه .... دیگه از اشک چشش زیر پاش گل نمی شه .... می گه هر سکه می شه قلب باشه (دو مرتبه) ... اما هرچی قلب شد دل نمی شه ....نه دیگه ... نه دیگه ... نه دیگه این واسه ما دل نمی شه ( دو مرتبه) ....
بعد از مدت ها با خوندن نوشته ی حضرت علیه نشستم این تیکه ی شهرقصه رو گوش کردم و از روش برای شما نوشتم ... موفقیت و خوش حالی شما آرزوی قلبی ماست ...
شاکی میشی خنده دار ! :))))))))
؟ ؟؟ باز چی شده بهم ایمیل بده منتظرم