- روشنفکری عبارت است از اندیشیدن و اندیشیدن و دوباره اندیشیدن و اجازه ندادن به «قانون» که به جای راه حل جایگزین شود و راه ندادن به شروط که به جای تفکر تعیین تکلیف کند و باور داشتن به استقلال آدمی از آنچه می گوید و برایش می گویند... اما در این وادی، از من آس و پاس به توی جوان نصیحت که افراط نکن و بدان و آگاه باش که در و دیوار هستی ات باید به چیزی بند باشد وگرنه این خانه ی بر آب را که بن و ریشه ای نیست از آن خود... آخرش باید یک چهارچوبی بگذاری و دستت را به جایی بگیری که نیفتی و بعد از اینهمه آدم که رفته اند و یا مانده اند و یا نمانده اند، خیلی هوس نکن که چهارچوب هایت یونیک باشد و نگران نباش... کسی به کُپ زدن محکومت نمی کند... اما اما اما نکند آنقدر دستت را باز بگذاری که رشته از کف بدهی و آنقدر دوباره بیندیشی و حلاجی کنی که همه ی زندگی ات بشود مثل سوپ صاف کرده... که آنوقت حتی از آنچه که خودت هستی هم نمی توانی دفاع کنی... نه اینکه فن رزم و نیزه بلد نباشی... که دستت نمی رود نه به شمشیر و نه حتی به سپر...
- یه چیز دیگه هم می خواستم بگم که یادم رفت...
:)
چشم... چهارچوب میسازیم...کپ هم میزنیم اما اختیار از کف نمیدهیم... می گم اینا که گفتی چی شد که یهو به ذهنت خطور کرد ایا انقدر که یادت رفت موضوع دوم؟؟هوم؟؟؟:دی
او سوپ صاف کرده .... تصور کن!
اوستا مبارکه ! بابا تنوع ! بابا رنگ سال ! ماشاللا :) شعارتونم که نو شده و اساسی سال جدید با وبلاگ جدید .
در مورد این پست هم عرض کنم که هر کس دیگری نیز به جای شما اینهمه افکار ثقیل و کلمات غریب و تشبیهات بی بدیل استعمال بنماید آن چیز دیگر که می خواسته بگوید یادش می رود البته . بله پس چی ؟
این خیلی مهمه ... یعنی جای مهمی یه ... اون موقعی که از رفتن در کوره راه ها و کوچه پسکوچه ها بر می گردی به شاهراه و باور می کنی که تو هم یک آدم معمولی هستی ... شاید کمی باهوش تر ... کمی خوش شانس تر ... کمی ...