خانه خالی است ولی گرم است... من پول ندارم ولی امیدوارم... هیچ کس دور و برم نیست ولی اشکالی ندارد... کریسمس در راه است ولی به من چه...
زندگی زیباست... راحت نیست ولی زیباست... من آرامم ولی نه از آن آرام هایی که لم بدهم و چرت بزنم... حالا حالاها باید دوید و تا کجا باید دوید را نمی دانم... اما می دانم باید شجاع بود... پس از روزهای متمادی پیاده روی های جانفرسا در سربالایی ها و سرپایینی ها و سرخورده شدن ها، عاقبت توی خانه ی خودم نشسته ام... به خودم می گویم که: این از قدم اول...
هنوز نمی دانم باید با آینده چه کرد... ولی پریده ام توی آب و باید تا جایی که می توانم دست و پا بزنم... بگذار اول بدانم که غرق نمی شوم، بعد به ساحل فکر خواهم کرد :)
جای شما خالی
وقتی تو رو می بینم ....آرزوهای گم شده ی خودمو می بینم...دلم می خواست یکی مثل تو بودم!
باور کن.
سلام دوست عزیز، خسته نباشی . . .
دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :
شروه خوان بغض بندر، در فراغ ناصرش می خواند ....
www.deltange-naseria.blogsky.com
٭٭٭ جاوید یاد و نام ناصریا ٭٭٭
موفق باشی . . . . .
دست و پا بزن... هر وقت هم خسته شدی...آروم دراز بکش روی آب و زل بزن به آسمون و ابرهای سفید... ساحل هیچ خبری نیست..عمریه همه دست و پا می زنن برای رسیدن به ساحل..اما انگار ساحل مثل سراب می مونه ...اما توی آب... پس حالا که زندگی تعریف شده تو دست و پا زدن دست و پا بزن... اما گاهی اروم..گاهی تند :)
برات خوشحالم
بازم می گم مشکلی بود به من یه ندا بده برات ردیف می کنم
همیشه بیادتم