کتاب نویسنده ی مورد علاقه ی انگلیسی زبان ترجمه شده به فارسی رو از دست مسافر تازه از ایران برگشته قاپ می زنم... یه جوری ذوق دارم بعد از مدتها کتاب فارسی بخونم که انگار زمان مستی اسبها... از تو آسانسور کتاب رو باز می کنم، ولی از همون پاراگراف اول انگار سوزن می ره تو تنم... ترجمه ی فارسی جلوتر از خود داستان خودشو به رخم می کشه... کلمه های بی ربط به لحن مثل فنرهای تشک زوار در رفته هی من رو پرت می کنن اینطرف و اونطرف... سرعت فارسی خوندنم هنوز خوبه، ولی از متن چیز زیادی دستم رو نمی گیره... از صفحه ی چهارده به بعد شروع می کنم بازی کردن با مترجم، سعی می کنم حدس بزنم اصل کلمه و اصل جمله چی بوده که مترجم چنین معادلی براش نوشته... به صفحه ی بیست نمی رسم... کتاب رو با احترام می بندم می ذارم کنار... فرداش می رم اصلش رو از کتابخونه می گیرم، یه چایی دم می کنم، زیر یه ذره آفتاب تنبل عصر همینجوری که با کلمه های قلمبه سلمبه ی انگلیسی کلنجار می رم داستان رو ذره ذره می نوشم... 


بار دیگر نتیجه گیری می کنیم: برای فارسی خوندن فقط باید به کتابهای فارسی زبان بسنده کنم... 


حالا جهت استفاده از بلاگ به جای روابط عمومی: آیا کتاب فارسی زبان خوب جدید می شناسید؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
Ava چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:48 ق.ظ

For lack of a better option, may I suggest the sense of an ending by Julian Barnes?

ﺳﺎﺭا پنج‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:19 ق.ظ

ﺧﻮﻧﺪﻣﺶ, ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ! ﻣﺮﺳﻲ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد