چنین میانه ی میدان


نشستیم دور میز، می خوایم تصمیم بگیریم که آیا باید مرد رو استخدام کنیم یا نه... به همین بهانه داریم سر تا پاش رو بیرحمانه قضاوت می کنیم... چون منظورمون پرسونال نیست که، پروفشناله... و چون منفعت کمپانی در میونه می تونیم دهنمون رو باز کنیم هر چی می خوایم در موردش بگیم... یکیمون می گه 'همه اش بستگی به این داره که آدم حرف گوش کنی باشه و بشه مِنتورش کرد، باید خیلی سعی کنه تا با فرهنگٍ شرکت همصدا شه'... یکی دیگمون تایید می کنه... فکر می کنم مرد احتمالن از بچگی عاشق کامپیوتر بوده، رنگ مورد علاقه اش سفیده، چایی رو به قهوه ترجیه می ده و شاید هنوز کلکسیون کاست هاش رو نگه داشته... در یک کلام، مرد انسانه... اونوقت ما نشستیم دور میز داریم در راستای رویاهای صاحاب کمپانی، یکی از خودمون رو سلاخی ِ شخصیت می کنیم... گاهی حتی همدیگه رو غربال می کنیم... که مطمئن شیم اونی که اون بالا نشسته خوشحاله و بهمون پاداش می ده... که مطمئن شیم سیستم اونجوری که صاحابش می خواد می چرخه...

اونوقت می خوام بدونم ماها چه جوری از خدا پرستای دو آتیشه ی تروریست بهتریم...



وقتشه باز بهانه جور کنم بزنم به در ِ سفر...

نظرات 4 + ارسال نظر
Nazanin چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:05 ق.ظ

You know, ive been thinking a lot about pro choice vs pro life thingy, at what time aborting is considered as killing a human? Is it two months , six months or nine or even 12? All that's different is how you set the limit, the measuring tool is the same, though the verdict isn't.. There is a point where you call yourself either a pro choice or a pro life. The location of that point might change based on your character and time and place, but you don't belong to both groups at the same time. There is akwqys a distinction imho g

سارا دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ق.ظ

برعکس من فکر نمی کنم آدما می تونن در هر لحظه از زمان متعلق به یکی از این دو گروه باشن... به نظرم خیلیش هم بستگی به کیس داره... دیده شده که آدمای پرو چویس پای ابورشن خودشون یا یکی از نزدیکانشون که می رسه متمایل می شن به پرو لایف... که اوکی ان اگه بقیه ی دنیا بخوان سر هشت ماهگی بچه رو بندازن ولی کمابیش حق ابورشن رو برای خودشون و نزدیکانشون حتی در عنفوان دو ماهگی هم نمی بینن...
کلن به نظرم ما آدما موقع قانون بریدن که می شه زیادی منطقی تر از اونی هستیم که می تونیم تو زندگی عادی مینتین و اجرا کنیم... واسه همینم اغلب پاش که می افته پامون از زیر پتو می مونه بیرون...
حالا بیا تصمیم بگیریم پرو لایف باشیم یا پرو چویس... واسه تئوریمون و ایدئولوژیمون خوبه ولی احتمال اینکه به کارمون بیاد خیلی بده... پاش که بیفته باید بشینیم همه ی جهت گیریمون رو از سر تا ته مرور کنیم و بعضن اصلاج

اشکان جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:29 ب.ظ

سلام : اون جمله ی ابتدایی که نوشتی :فکر نمی کنم آدما می تونن در هر لحظه از زمان متعلق به یکی از این دو گروه باشن

...
کاملا موافقم ...این قضیه درست مثل دیکتاتوری ی سفید !!! می مونه ....یا به عبارتی کچل مو فرفری !

یعنی جمع دو ویژگی ی کاملا متضاد و کاملا متناقض به شکلی که وجود یکی بسته به عدم دیگری هست ...
به شکل تئوریک چنین چیزی ممکن نیست اما البته خمیر مایه ی ذهن انسان وقتی پای منافع شخصی ی خودش در میون می ی اد اینقدر الاستی بیلیتی ( انعطاف) از خودش نشون می ده که می تونه تمام اضداد عالم رو یه جا با هم آشتی بده ...

داریوش شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:36 ق.ظ

سلام

فکر میکنم اینجا بحث دو تا خاصیت مطرحه.. یکیش اینه که ادما در عمل چقدر به اعتقادتشون پایبند میمونن (مثل خویشتن بمب انگاری که آخرین لحظه پا پس میکشه) و اینکه تجارب می تونن باعث تغییر دیدگاه ادما بشه .. این فکر میکنم ناشی از تفاوت دیدگاه که آیا این افراد هنوز فرد سابقن و دارن استثنا قایل میشن برای خودشون در اون لحظه یا اینکه اون اتفاق عوضشون کرده..
اما سوای اینکه ما چقدر میتونیم برای خودمون پیشبینی پذیر باشیم فکر میکنم یه ایده خوبی وجود داره که آیا الان اگه امکانش وجود داشت آدم می کشتیم یا نه.. (شاید در شرایط معینی کسی تصمیم بگیره این کارو بکنه یا نکنه) اما چیزی که مد نظر من بود این بود که به هر حال در هر لحظه از زمان در مواجه با شرایط ادمها یه تصمیمی می گیرن که در هر لحظه از زمان قبلش یه تخمینی ازش داشتن ... غلط بودن این تخمین ناقض وجود اون نیست.. می خوام بگم این تخمین فرق اولیه که ما احتمالا با اون یارو داریم .. اینکه چگونه حد ها رو برای خودمون تخمین می زنیم..

از نظر عملی داستان دو بحث consistency و integrity همیشه جای بحث داره.. اینکه کچل مو فرری هست و ابورشن پرست های یک چشم کور زندگی می کنن رو من ناشی از عدم وجود یکی از این دو تا صفت میدونم .. که نمیشه گفت خوبه یا بده.. وجود داره .. اون بمب سوار هم از زیادی این دو تا صفته که می تونه بره خودشو تو اتوبوس بترکونه .. شاید این هم فرق دومون باشه..

بزرگی در جایی (که شاید دوستی جایی سعی کرده کتابشو بهت پیشنهاد بده) گفته که با مرگ خدا one must also accept by extension the idea of universal guilt and the impossibility of innocence. شاید می خواسته بگه از بعضی چیزا مفری نیست..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد