یکی از کارای زشتی هم که می کنم اینه که راه می رم تو بلاگستان فارسی هی همه رو سرزنش می کنم که انقدر دپرس می نویسن و همه اش نق می زنن و رو به قبله ان و اینا... بعد خودم می آم اینجا عاشورا تاسوعا راه می ندازم
سارا سلام... ساراااا من عاشورا تاسوعا رو پایه ام... کلا این وبلاگ عین تکایا می مونه :))
سارااااا ببین تو چرا هی تند تند می نویسی تازگیا؟؟؟ ویروس جدیده؟ منم یه چند روزی ه هی دلم میخواد به روزهای اوج وبلاگ نویسی برگردم
چطوری دختر؟ برنامه ام بود تابستون بیام اونورا ونکوور، اما امتحان کندیدیسی ام عین پتک اومد تو فرق سرم و نگذاشت...
painkiller
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 ساعت 05:00 ب.ظ
واعظا کاین جلوه در محراب و منبر میکنی! اینجا مگه خلوته که میآی تاسوعا عاشورا راه میندازی؟
نرگس: روزای اوج وبلاگ نویسی که، ای بابا!... من تند تند می نویسم تازگیا؟ به نظر خودم همیشه تند تند می نوشتم! اون موقع هایی که نمی نویسم کلن در بطن زندگی حضور خاصی ندارم، جزو عمرم حسابشون نمی کنم! از تابستون هنوز یه خوزده مونده ها... هرچند که هر لحظه ممکنه هوا دوباره سرد و بارونی شه ولی باز هم ونکوور رو لحاظ کن!
پینکیلر جان، عزیزم! عاشورا تاسوعا رو که تو خلوت راه نمی ندازن... این کولی بازیا فقط برای جلب توجه و تایید طلبیه لذا کاملن در ملا عام انجام می شه!... درسته اینجا خلوت نیست ولی رودربایستی هم نداریم با هم که... مچمون جلو هم بازه (دستمون جلو هم بازه؟ مچمون رو جلوی هم گرفتن؟ مچمون خودشو گرفته؟... یه چیزی تو همین مایه ها خلاصه!)
painkiller
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 ساعت 01:20 ق.ظ
اوهوم.
همه رو گفتی جز مشت.!.
painkiller
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 ساعت 09:24 ب.ظ
اون چیزی که درباره ی خوبی و بدی کسی که به آدم زخم میزنه یا شدت زخم یا اینکه متقابل بوده یا نه، همه ش در مرحله ی دومه. من منظورم یه چیزی تو این مایه ها بود که بری از کسی که نه تنها بهش بدی نکردی، بلکه همه ی بدی ای که تو زندگیت هست هم از اونه، و ازش طلب بخشش کنی چون نتونستی یه کاری کنی باهاش که دست از آدمِ پلیدی بودن برداره.
سارا سلام... ساراااا من عاشورا تاسوعا رو پایه ام... کلا این وبلاگ عین تکایا می مونه :))
سارااااا ببین تو چرا هی تند تند می نویسی تازگیا؟؟؟ ویروس جدیده؟ منم یه چند روزی ه هی دلم میخواد به روزهای اوج وبلاگ نویسی برگردم
چطوری دختر؟ برنامه ام بود تابستون بیام اونورا ونکوور، اما امتحان کندیدیسی ام عین پتک اومد تو فرق سرم و نگذاشت...
واعظا کاین جلوه در محراب و منبر میکنی! اینجا مگه خلوته که میآی تاسوعا عاشورا راه میندازی؟
نرگس: روزای اوج وبلاگ نویسی که، ای بابا!... من تند تند می نویسم تازگیا؟ به نظر خودم همیشه تند تند می نوشتم! اون موقع هایی که نمی نویسم کلن در بطن زندگی حضور خاصی ندارم، جزو عمرم حسابشون نمی کنم! از تابستون هنوز یه خوزده مونده ها... هرچند که هر لحظه ممکنه هوا دوباره سرد و بارونی شه ولی باز هم ونکوور رو لحاظ کن!
پینکیلر جان، عزیزم! عاشورا تاسوعا رو که تو خلوت راه نمی ندازن... این کولی بازیا فقط برای جلب توجه و تایید طلبیه لذا کاملن در ملا عام انجام می شه!... درسته اینجا خلوت نیست ولی رودربایستی هم نداریم با هم که... مچمون جلو هم بازه (دستمون جلو هم بازه؟ مچمون رو جلوی هم گرفتن؟ مچمون خودشو گرفته؟... یه چیزی تو همین مایه ها خلاصه!)
اوهوم.
همه رو گفتی جز مشت.!.
اون چیزی که درباره ی خوبی و بدی کسی که به آدم زخم میزنه یا شدت زخم یا اینکه متقابل بوده یا نه، همه ش در مرحله ی دومه. من منظورم یه چیزی تو این مایه ها بود که بری از کسی که نه تنها بهش بدی نکردی، بلکه همه ی بدی ای که تو زندگیت هست هم از اونه، و ازش طلب بخشش کنی چون نتونستی یه کاری کنی باهاش که دست از آدمِ پلیدی بودن برداره.
O! Be jane khodam age nemigofti nemifahmidam
Hmmmm, bayad roosh fekr konam
منتظر میمونم تا فکراتو بکنی.