باد ما را آلردی با خود برده است


تازگی ها از هر چیزی که برام تبلیغ می شه فورن زده می شم... یه کتاب ِ ونه گات رو از آمازون خریده بودم و پنج شش تا دیگه اش رو تو ویش-لیست ام داشتم... حالا آمازون ول ام نمی کنه با ریکامندیشن هاش... هر روز یه جوری با «کورت ونه گات» ایمیل می سازه می کنه تو چشمم... من هم طی یه حرکت احساسی رفتم همه ی کتابای ونه گات رو از ویش-لیست ام پاک کردم...


بعد الان نشستم نگاه می کنم به همه ی خواستن ها و نخواستن های تو زندگیم (طبق معمول!)... همه شون انگار واکنشی ان... به ندرت چیزی رو تو خورجینم پیدا می کنم که از خودم باشه... از ذاتِ خودم و درونِ خودم هولم داده باشه به سمتی... تازه من مثلن سر جنگ دارم با تقدیر... می خواستم ول بدم که الان معلوم نبود کجا بودم...


به نظرم یکی از مهمترین وظائف پدر و مادر هم همینه (نیس که من الان در آستانه ی مادر شدنم!)... که بچه رو پروتکت کنن از جهت گیری با بادهای اکسترنال... بذارن بچه از درونِ خودش جهت بگیره... که پس فردا سر بلند نکنه بگه من کی ام اینجا کجاس... این حتی از سیر کردن شکم بچه هم مهمتره... حالا ببینین کی گفتم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد