اینم نتیجه ی بی حوصلگی ِ یه روز عصر ِ محکوم به کار


کلمات

رسولانِ بی یارند

آنچنان که بی چشمداشت

گاه صلیب ِ حزن به دوش می کشند

و گاه نیاز و ناز به نیش


و گاه هم در نگاهی تر 

آنچنان حل می شوند

که نتوانی

قصه و غصه را از هم جدا ببافی

و اسمت را

مردمان می گذارند 

افسانه پرست


گناهت، در سادگی ات بود

باید نشانی را 

از کسی می پرسیدی 

که می شناخت

دغدغه ی داغ ِ دلت را


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:26 ب.ظ

http://www.facebook.com/#!/I.will.participate/posts/349730621713522

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد